توسعهی علومِ و فنآوریهای مدرن روز به روز تصویرِ ما را از انسان متحول میکند؛ تصویری که حکایت از ماشینی شدنِ انسان میکند. از آن سو، ماشینهایمان روز به روز تواناییهایِ انسانگونهتری پیدا میکند. عاقبتِ این روند چیست؟ به نظر نمیرسد کسی نگران باشد.
دور ریختن از خریدن سادهتر است و این یک عدمِ توازنِ شوم است. آیا مسئولانهتر نیست که دستِ کم همان دقت و وسواسی را که صرفِ خریدن میکنیم، صرفِ زبالههایمان کنیم؟
مدرنیت با حذفِ جنسیت (gender) و تلاش برایِ ایجادِ جنسیتِ واحد (unisex)، نقشِ تکمیلکنندگی مرد و زن را تخریب میکند و آنها را به رقبایِ اقتصادی یکدیگر تبدیل میکند. با اینکار زن معمولاً ضرر میکند، به همین دلیل آرمانِ جنسیتِ واحد که در قلبِ مدرنیت قرار دارد عمیقاً جنسیتزده (سکسیست) است.
فرضِ انسانِ مدرن این است که به واسطهی جهلِ نخستین احمق متولد میشود، همانطور که انسانِ پیشمدرن چنین فرض میکرد که به واسطهی گناهِ نخستین، گناهکار متولد میشود. نیازِ انسانِ مدرن به استفاده از کالایی به نامِ «آموزش» به منظورِ رهایی از حماقت بیشباهت به نیازِ انسانِ پیشمدرن به خدماتِ کلیسا برای رستگاری نیست.
دورانِ معاصر را میتوان عصرِ اقتصاد نیز نامید. عصرِ اقتصاد دورهای است که مناسبتهای اقتصادی سلطهی روزافزونی بر همهی عرصههای اجتماعی مییابند. در این یادداشت به چند خصوصیت مهم زندگی در عصر اقتصاد اشاره میکنم؛ خصوصیتهایی که میتوانند نگرانکننده و ویرانگر باشند.