این یادداشت را به مناسبت درگذشت محمدرضا شجریان و تقارن زمانی آن با اولین سالروز از دست دادن پدرم که عاشق شعر و موسیقی ایرانی و به خصوص استاد شجریان بود نوشتهام.
باورهای دینی به انسان پیشازمدرن کمک میکردند که ضمن یادآوری جهل و عجز بنیادی خود در مقابل جبر مهیب جهان به نوعی آرامش درونی دست یابد. مدرنیت آمد و با نورافکنهای نیرومندش جامعه و جهان را روشنتر نمود و نگاه دینی را به بهانهٔ این که چیزی بیش از خرافات نیست به سخره گرفت و به حاشیه راند. اما انسان مدرن روزی خواهد فهمید که در سطحی دیگر هنوز همان موجود جاهل و عاجزی است که همیشه بوده و اگر آرامش میخواهد باید شیوهای (دینی یا غیردینی) برای کنار آمدن با این حقیقت انسانی بیابد.
چندی پیش دوستی از من خواست که چند کتاب به او معرفی کنم که فرزند نوجوانش که به لطف تحصیل در نظامِ آموزشی ایران در حال فاصله گرفتن از دین است را مجدداً با آن آشتی دهد. من پاسخ آمادهای برای این سؤال مهم نداشتم، جز اینکه به او پیشنهاد کردم که تلاش مستقیمی برای تبلیغِ دین نکند و برای معرفی آن به فرزندش دور کتابهای دینی را به کلی خط بکشد. فکر میکنم تجربهٔ چند دهه تبلیغات مستقیم دینی در ایران موفق بودن این رویکرد را زیر سؤال برده است. در واقع ایدئولوژی حاکم بر ایران باعث شکلگیری فضایی دو قطبی شده که فرد جوان را بر سر یک دوراهی نامطلوب قرار میدهد: او یا باید دینِ ایدئولوژیک ارائه شده توسط نهادهای رسمی را بپذیرد و یا به کلی دین را کنار بگذارد. گزینهٔ سوم، یعنی درک و انتخاب آزادانهٔ دینِ حقیقی به مثابهِ راهنمای حرکت به سوی زندگیِ مؤمنانه به حاشیه رانده شده و دور از دسترس بسیاری از نوجوانان قرار گرفته است.
چرا انسان ابزار میسازد؟ فلسفهی ابزار یا تکنولوژی چیست؟ نگاهِ غالب در فلسفهی غرب این است که انسان به واسطهی ابزارسازی در جستجوی سلطه بر طبیعت است. با اینحال، این تنها نگاهِ فلسفییی نیست که نسبت به ابزارسازیِ انسان وجود داشته است. برایِ شناختِ این دیدگاه، باید به قرن دوازدهم و فیلسفوفی به نام هیوی سنت ویکتور برویم.