حکایتِ غریبیست، این روندی که در پیش گرفتهایم. عجیب نیست که علومِ تقلیلگرایِ مدرن روز به روز بیشتر به این نتیجه میرسند که آنچه روزگاری به نامِ «انسانیت» یا «ارادهی آزاد» مینامیدیم، چیزی جز مجموعهای پیچیده، ولی قابلِ محاسبه و شبیهسازی، به نامِ سیستمِ مغز و شبکهی عصبیِ بدن نیست. به عبارتِ دیگر، هر چه علومِ تقلیلگرایِ مدرن بیشتر «پیشرفت» میکنند، درخششِ نگاهِ ما به انسان به مثابهِ موجودی شگفتانگیز، که قابلیتها و تواناییهایی جادویی مانندِ خلاقیت یا ارادهی آزاد دارد، کمسوتر میشود. دور نیست روزی که به تجویزِ علم و به جبرِ تکنولوژی، تصویرِ ما از انسان به یک بیوکامپیوترِ دوپای صدادار تقلیل یابد که به زحمت باید با نمونههای کارخانهایِ خود رقابت کند.
درست در سویِ دیگر همین روند، ماشینها قرار دارند که با سرعتی باورنکردنی به سویِ انسانگونه شدن حرکت میکنند. ماشینهایی که حرکت میکنند، حرف میزنند، ترجمه میکنند، پیشبینی میکنند، میجنگند و تفکرِ خلاقانهشان هم دور از دسترس به نظر نمیرسد. حاصلِ برونیابیِ[۱]extrapolation این روند ماشینهایی است که احساس و اراده دارند و از حقوقِ شهروندیِ مشابهی با انسانها بهره میبرند. از این واقعگرایانهتر، ظهورِ سایبورگها (انسانماشینهای تلفیقی) است که انسان یا ماشین بودنشان را فقط با یک متغیرِ فازی میتوان توصیف کرد. به عبارتِ دیگر، ادامهی این مسیر، یعنی ماشینیشدنِ انسان و انسانی شدنِ ماشین، جبراً به همگراییِ انسان و ماشین ختم خواهد شد. اما همآغوشیِ انسان و ماشین به معنایِ پایانِ انسان، آنگونه که تاکنون میشناختیمش خواهد بود. سایبورگها انسان نیستند، ماشینهایی به غایت انساننما شدهاند.
آیا واضح نیست که ما در حالِ تولیدِ ضدِ خود هستیم؟ کدام امیرِ هوشیاری چنین میکند؟ اینطور به نظر میرسد که انبساطِ سرطانیِ علمِ تقلیلگرا، بیحکمت و عاری از استعارهی امروز ما را نسبت به عواقبِ مهیبِ این مسیر به کلی کور کرده است.
من در حوزهٔ مدیریت و مهندسی محیطی تحقیق و تدریس میکنم: چطور میتوان کارآیی سیستمهای شهری و صنعتی را از طریق مطالعهٔ سیستمی، ایجاد پیوندهای موثر بین آنها و مدیریت بهتر پسماندها افزایش داد و ظرفیتها و امکانهای مختلف را ارزیابی نمود؟ در این حوزه سعی میکنم یک عملگرا و ارائهدهندهٔ راهحل باشم. در پسزمینهٔ مطالعاتیام علاقمند به تاریخ، مدرنیت، و شناخت و نقد قطعیتها و اسطورههای معاصر هستم. در این حوزه سعی میکنم ارائهدهندهٔ پرسشهای رادیکال و دشوار باشم. پیش از این، حدود هشت سال در صنایع بینالمللی نفت و گاز در ایران و برخی کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس کار کرده بودم.
extrapolation ↩