فمینیسم و معضلِ بزرگِ آن

در جنسیت توسط

نهضتِ برابریِ زن و مرد که از آن معمولاً تحتِ عنوانِ کلیِ «فمینیسم» یاد می‌شود مجموعه‌ای متکثر از جریان‌هایِ عملی و نظری است که هدفِ عمومی آن‌ها شناسایی و درکِ عواملِ تبعیض علیهِ زنان و برطرف ساختنِ تدریجیِ آن‌هاست. در اغلبِ بحث‌هایی که در رابطه با فمینیسم می‌شنویم، ریشه‌ی تبعیض علیهِ زنان جایی در «سنت» و «مردسالاری/پدرسالاری» جستجو می‌شود، به حدی که حتی تبعیض‌هایِ موجود علیهِ زنان در جوامعِ مدرن نیز بعضاً به عنوانِ باقیمانده‌ و رسوباتی از سنت‌هایِ پدرسالار کهن در این جوامع معرفی می‌شوند. برخی جریان‌هایِ فمینیسم خاستگاهِ تبعیض علیهِ زنان را به مثابهِ نقطه‌ی آغازی برایِ گسترشِ بحث به همه‌ی انواعِ تبعیض (مرتبط با سلطه) علیه مردمان رنگین‌پوست، دگرباشان، ساکنان کشورهایِ جنوب، کارگران و اقشارِ مولدِ جامعه در نظامِ سرمایه‌داری، و حتی استثمارِ طبیعت توسطِ انسان … در نظر می‌گیرند. با این حال، تأکیدِ شناخته‌شده‌ترین جریانِ فمینیسم همان «تبعیض علیهِ زنان» است که در این یادداشت به یک نکته‌ی مهم در این رابطه که کمتر به آن توجه می‌شود اشاره می‌کنم.

بسیار دیده‌ایم که افراد با قاطعیت می‌گویند «فمینیست هستم» یا «فمینیست نیستم»؛ تو گویی فیمینیسم معنایی مشخص و توافق‌شده دارد. به همین دلیل در بسیاری موارد همراهی یا عدمِ همراهی با «فمینیسم» به نوعی «مُد» تبدیل می‌شود که پیش از آن‌که نشان‌دهنده‌ی یک موقعیتِ نظری/تحلیلی باشد، به جایگاهِ اجتماعیِ گوینده اشاره می‌کند. برایِ این‌که بهتر بتوانیم موقعیتِ انواعِ گرایش‌هایِ فمینیستی را تشخیص دهیم، پیشنهاد می‌کنم آن‌ها را در رابطه با «سه جریانِ مختلف» که باید با دقت از هم تفکیک شوند در نظر بگیریم. نادیده گرفتن برخی از این جریان‌ها، یا خلطِ آن‌ها با یکدیگر می‌تواند مشروعیتِ یا مطلوبیتِ برخی گرایش‌هایِ فمینیستی را در بستر اجتماعیِ مناسبِ خود نادیده بگیرد و در نتیجه منجر به اتخاذِ مواضعِ اجتماعیِ «نامناسب» یا حتی «غیراخلاقی» شود. به عبارتِ دیگر، قبل از این‌که تصمیم بگیریم «فمینیسم باشیم» یا «فمینیسم نباشیم» بهتر است ابتدا مشخص کنیم «از کدام فمینیسم حرف می‌زنیم؟»

سه جریانِ اصلیِ زیر را در نظر بگیرید که هر کدام می‌تواند الهام‌بخشِ نوعی جریانِ فمینیستی باشد، اما این جریان‌ها اگر چه نام‌هایِ مشابهی را یدک می‌کشند چه در نظر و چه در عمل تفاوت‌هایِ اساسی با یکدیگر دارند.

جریان اول: این جریان همان گرایشِ فرهنگیِ موسوم به مردسالاری/پدرسالاری است که در اغلبِ جوامعِ سنتی (به معنایِ‌ پیش از مدرن) وجود داشته است. در جوامعِ پدرسالار، مسئولیت‌، آزادیِ عمل و موقعیت‌ِ اجتماعیِ زن و مرد عمیقاً با یکدیگر تفاوت دارد و این دو اصولاً با هم در یک «سپهرِ اجتماعی» مشابه زندگی نمی‌کنند، بلکه در دو سپهرِ غیرِمتقارن، ابهام‌آلود، مکمل، و غیرِقابلِ مقایسه با یکدیگر حضور دارند که در برخی نقاط به هم متصل می‌شوند، اما هرگز با هم یکی نمی‌شوند. در این نوع جوامع نقش و جایگاهِ زن و مرد با هم مقایسه نمی‌شود، با این‌حال با اغلبِ معیارهایِ امروزی، نقشِ زن در این جوامع پایین‌تر یا محدودتر از مرد در نظر گرفته می‌شود. در نتیجه، یکی از انواعِ فمینیسم در رابطه با شناسایی و حذفِ این نوع تبعیض شکل می‌گیرد: پایان دادن به تبعیضِ «مردسالارانه/پدرسالارانه» علیهِ زنان. این نوع تبعیض را فقط باید در جوامعِ «سنتی» یا جوامعِ «در حالِ گذار» جستجو کرد، اگر چه حتماً رسوباتی از آن در جوامعِ مدرن نیز وجود دارد. با این حال نباید فراموش کرد که این نوع تبعیض در جوامعِ مدرن به مراتب کاهش یافته است.

جریان دوم: این جریان به سکسیسمِ نهفته در ذاتِ فرایندِ مدرنیت مربوط می‌شود. مدرنیت با از بین بردنِ سپهرهایِ زنانه و مردانه‌ی جوامعِ سنتی که ماهیتی مکمل، نامتقارن و غیرِقابلِ مقایسه با یکدیگر داشند، زن و مرد را به رقبایِ اقتصادیِ یکدیگر تبدیل می‌کند که در یک سپهرِ مشترک حضور دارند. مدرنیت با پایان دادن به آن‌چه زنانه یا مردانه است، موجودی جدید خلق می‌کند که «انسانِ اقتصادی» نام دارد. این فرایند اگر چه مزایایی به همراه می‌آورد، منجر به بروزِ سکسیسم می‌شود، چرا که مدرنیت با انکارِ تفاوت‌هایِ فرهنگی-اجتماعیِ بینِ زن و مرد، فقط می‌تواند به تفاوت‌هایِ زیستیِ آن‌ها بپردازد. در نتیجه تبعیض‌هایِ مدرن علیهِ زن (یا مرد) ماهیتاً سکسیستی هستند، یعنی تبعیض‌هایی هستند که به واسطه‌ی تفاوت‌هایِ زیستیِ افراد (و نه تفاوت‌هایِ فرهنگیِ آن‌ها، مثلاً نقش‌هایِ مکمل جنسیتی‌ِ زن و مرد) شکل می‌گیرند. با گسترشِ مدرنیت در یک جامعه‌ی در حالِ گذار، جریانِ اول (تبعیض پدرسالارانه) تضعیف می‌شود، اما جریانِ دومِ یعنی «اپیدمیِ سکسیسم در جوامع مدرن» تقویت می‌شود. در جوامعِ مدرن تلاش‌هایِ مدنی و نهادیِ بسیاری برایِ شناسایی، مهار یا برطرف کردنِ این نوع سکسیسم که معمولاً علیهِ زنان رخ می‌دهد انجام شده است، با این حال اگر به شاخص‌هایی نظیرِ «میانه‌ی درآمدِ افرادِ بالغ» نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که هنوز سهمِ زنان از مزایایِ اقتصادیِ جوامعِ مدرن کمتر از مردان است. متاسفانه بسیاری از متفکران و فعالانِ اجتماعی، از جمله اغلبِ فمینیست‌ها، وجودِ «سکسیسمِ مدرن» را به کلی نادیده می‌گیرند و انکار می‌کنند، بلکه آن‌را با بقایایِ «تبعیض‌هایِ پدرسالارنه‌ی سنتی» اشتباه می‌گیرند. با این حال، سکسیسمِ مدرن موضوعی بسیار عمیق و ریشه‌دار است و تلاش برایِ کاهشِ آن در جوامعِ مدرن همان‌قدر مهم است که مقابله با تبعیض‌هایِ پدرسالارانه در جوامعِ سنتی.

جریان سوم: این جریان به شکل‌گیریِ گروه‌هایِ برخوردار[۱]privileged در جوامعِ مدرن مربوط می‌شود. این گروه‌ها به واسطه‌ی منافعِ ویژه‌ای که دارند به صورتِ حرفه‌ای یا تخصصی امتداد و گسترش منافعِ خود را تبلیغ و ترویج می‌کنند و در اغلبِ موارد دغدغه‌شان فراتر از منافعِ گروهیِ خود نمی‌رود. حرفه‌‌ای‌گرایی و تأکید بر منافعِ گروهی موضوعی منحصر به فمینیسم نیست، با این‌حال نباید فراموش کرد که برخی جریان‌هایِ موسوم به فمینیست در واقع صرفاً منافعِ صنفی یا گروهی اقلیتی از زنانِ برخوردار، مثلاً زنانِ دارایِ تحصیلات عالیه یا زنانِ شاغلِ طبقه‌ی متوسط و … را دنبال می‌کنند و آن‌جا که منافعِ گروهی‌شان در تضاد با کاهشِ تبعیض علیه‌ همه‌ی زنان (و شهروندان) قرار بگیرد در قبالِ تغییراتِ برابرخواهانه سکوت می‌کنند و چه بسا با آن‌ها مخالفت ورزند. نمونه‌ی این نوع فمینیسم‌هایِ صنفی را می‌توان آن‌جا مشاهده کرد که رفاه و امنیتِ شغلیِ زنانِ تحصیل‌کرده و شاغلِ طبقه‌ی متوسط در تضاد با کارِ دستمزدی با شرایطِ اجتماعیِ نازلِ زنانِ کارگر در داخلِ کشور یا در کشورهایِ دوردست قرار می‌گیرد.

در اغلبِ صحبت‌‌هایی که درباره‌ی فمینیسم می‌شود سه جریانِ بالا با هم خلط می‌شوند که به نظرِ من یکی از مهم‌ترین معضل‌های گرایش‌هایی است که در جستجویِ برابریِ مرد و زن در جامعه هستند. یکی سکسیسمِ مدرن را با تبعیضِ پدرسالارانه اشتباه گرفته، دیگری منافعِ صنفیِ گروهیِ اقلیت از زنان را به جایِ‌ مبارزه برایِ برابریِ همه‌ی زن و مرد جا زده، آن‌ دیگری که در یک جامعه‌ی در حالِ‌ گذار زندگی می‌کند متوجه نیست که نابود کردنِ نظامِ سنتی، منجر به گسترشِ اپیدمیِ سکسیسم می‌شود. به نظرِ من شناختن و تفکیکِ این جریان‌ها از یکدیگر برایِ درکِ مناسبِ فمینیسم و انواعِ آن «بسیار کلیدی» است. اما از کدام فمینیسم باید دفاع کرد و کدام را باید طرد کرد؟ به این موضوع در یادداشتِ دیگری خواهم پرداخت.


  1. privileged 

2 Comments

  1. درباره‌ی ریشه‌ی تبعیض، به‌نظرم دید ِمنفی ِخود خانم‌ها به خودشان و پایین‌تر دانستن خودشان را هم باید دید.
    ممنون از مطلب مفیدتون

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

*

بروید بالای صفحه