در یک بحث میتوان به شیوههای متعددی تقلب کرد. در این نوشته مجموعهای نسبتاً کامل از شیوههای تقلب در بحث را با الهام از کتابِ «منطقِ بینقص»[۱]Fleming D and Porritt J (2016) Lean Logic: A Dictionary for the Future and How to Survive It. Chamberlin S (ed.), White River Junction, Vermont: Chelsea Green Publishing. به زبانی ساده و کوتاه گردآوری کردهام. احتمالاً در این نوشته الگوهایی آشنا را تشخیص خواهید داد. حتماً مواردی پیش آمده که قربانیِ این تکنیکها شده باشید و متاسفانه به احتمالِ زیاد شما هم برخی از آنها را جایی دور یا نزدیک، آگاهانه یا ناآگاهانه به کار گرفتهاید. با اینحال این متن دعوتی غیرمستقیم است به گفتگوی پاکیزه که قلبِ آن حسنِ نیت، مطالعه، تعمق، صبوری، فروتنی و گوش دادن است. امیدوارم خواندنِ این متن باعث شود از این روشها کمتر استفاده کنید و اگر مخاطبتان از آنها استفاده کرد با لبخند او را به گفتگویِ پاکیزه دعوت کنید. نوشتههایِ زیر ترتیبِ معینی ندارند و هر جمله که به «.» ختم شود یک تکنیکِ مجزاست. این تکنیکها هر کدام نامِ تخصصیِ معینی دارند که به خاطرِ روانی و سادگیِ متن از آوردنِ آنها پرهیز کردهام. در ضمن برایِ خوانشِ راحتتر هر چند خط را در یک بندِ مجزا ذکر کردهام، اما به واقع کلِ متن یک بندِ واحد است.
به طرفِ مقابل گوش ندهید، یا وانمود کنید درست نمیشنوید. محلِ گفتگو را ترک کنید. بحث را در سطحِ کلی و انتزاعی نگاه دارید. لحنِ مهربان یا شوخ به خودتان بگیرید و حرفهایِ متقلبانهاتان را قاچاقی و بدونِ اینکه کسی شک کند تحویلِ مخاطب دهید. موضوعی پیچیده که نیازمندِ تفکر و تعمقِ دوجانبه است را به خالهزنکبازی و مسخرهبازیِ گروهی تقلیل دهید. حملهی شخصی کنید: به جایِ اینکه حرفِ مخاطب را پی بگیرید، به خودش گیر دهید. هدفِ قشنگی که همه با آن موافقند را اعلام کنید و از آن به بعد طوری حرف بزنید که انگار به آن هدف رسیدهاید. مشاهدات یا تجربیاتِ شخصیتان را به عنوانِ یک مدرکِ معتبر جا بزنید؛ یا برعکس، مدرکی معتبر را به این بهانه که مشاهده یا تجربهی شخصی است بیاعتبار نشان دهید. به نشانهی محق بودن، خودتان را عصبانی نشان دهید. خودتان را با نظراتِ یک شخصیتِ معتبر یا یک عقیدهی عموماً پذیرفته شده همراه نشان دهید. موضعتان را به شکلی قاطع ارائه دهید و نشان دهید که عملاً جایی برای بحث دربارهی آن وجود ندارد. از دُور استفاده کنید: نتیجهگیریتان را به عنوانِ دلیلی برایِ صحتِ موضعتان ارائه دهید. طرفِ مقابلِ بحث را به شکلهایِ مختلف تهدید کنید؛ مثلاً تهدید به حماقت، تهدید به زیان دیدن، تهدید به انزوا، تهدید به هر آنچه احتمالاً مطلوب نمیپندارد. وانمود کنید مسأله با پیدا کردن یک «تقصیرکار» به کلی حل شده است. یاوهگویی کنید و تا میتوانید حرفِ بیمعنا بزنید. اگر موضعی دارید که میتواند چالشبرانگیز باشد و تقابل ایجاد کند، آنرا نزدِ خودتان پنهان نگاه دارید و به شکلی سنجیده وانمود کنید با جریانِ عمومیِ بحث موافق هستید. به مخاطب اطمینان دهید که خوب هستید و نیتِ خوبی دارید؛ به این وسیله اعلام میکنید که هیچ آدمِ خوبی نمیتواند با شما مخالف باشد. جایِ علت و معلول را عوض کنید و طوری صحبت کنید که انگار معلول، عاملِ بروزِ علت بوده است. اجازه ندهید این احتمال که شما نادرست میگویید به ذهنتان خطور کند. اینطور فرض کنید که عملِ ما بر اساسِ انتخاب ما، و انتخابِ ما مبتنی بر خواستمان است. موضعتان را چنان سرد و بیروح ارائه دهید که طرفِ مقابل یخ بزند. فرض کنید طبیعتِ همه مثلِ خودِ شماست، همه به اندازهی شما خوشطینت یا بدطینت هستند.
اینطور وانمود کنید که اگر یک نفر موفق شده کاری را انجام دهد—مثلاً اول شدن در یک مسابقه—حتماً سایرین هم میتوانند آنکار را انجام دهند. همبستگیهایِ جعلی ایجاد کنید و همهی «آنها» را یکسان و یکدست نشان دهید: «همهشان سر تا پا یک کرباس هستند» یا «سگِ زرد برادرِ شغال است». مثالی ارائه دهید و به کمکِ آن کلِ دستگاهِ باورِ طرفِ مقابل را رد کنید: «اما یکی از آشنایانِ من ….». همهی مواضع را به این بهانه که معتدل نیستند رد کنید؛ شما فقط اندکی از همه چیز را درست میدانید. دست به دامانِ «تعریفهایِ ظاهراً دقیق» شوید: از مفهومِ موردِ نظرتان تعریفی ارائه دهید که با معیارهایِ کنونیِ شما سازگار باشد و بعد به هر قیمتی که شده از آن تعریف دفاع کنید. موضعتان را با لحنی نیمهجدی ارائه دهید؛ اگر دیدید ماجرا به جاهایِ باریک ختم میشود مدعی شوید که مزاح کرده بودید. همه پدیدهها و تحولات را به صورتِ تقلایِ بینِ دو نیرویِ قدرتمند نشان دهید: «کارگران و سرمایهداران، خیر و شر، بهشت و جهنم، شمال و جنوب، ما و آنها». تا میتوانید اصطلاحاتِ فنی و تخصصی پرتاب کنید و به هیچوجه نگران همبستگیِ معناییِ آنها با یکدیگر نباشید. حقیقت را به مخاطب نگویید، چون او، برخلافِ شما، به اندازهی کافی قوی یا هوشمند نیست و نمیتواند با آن رویارو شود. حرفی بزنید که محتمل به نظر میرسد و در عینِ حال هیچ محتوا یا معنایِ مشخصی ندارد و در نتیجه نمیتواند نادرست باشد. استدلالِ طرفِ مقابل یا شخصِ سوم را رد کنید، چون شما به لطفِ بینش و نبوغی که دارید به نیاتِ واقعیِ او پی بردهاید. گزارهای را به کلی رد کنید، صرفاً به این دلیل که در یک موردِ واقعی یا فرضی صادق نیست. چنین فرض کنید که اگر طرفِ مقابل آنچه که شما انتظار دارید را تأیید نکند، نیازمندِ کمک است. به دانشِ تخصصیِ خودتان یا شخصِ دیگری متوسل شوید؛ حالا دیگر شما مرجع هستید و گوش دادن دونِ شأنِ شما است. از کلماتِ رکیک به مثابهِ نشانهای بر اینکه کُنهِ موضوع را شکافتهاید استفاده کنید؛ به خصوص وقتی که دیگران مردد و محتاط به نظر میرسند. با ارائهی یک تمثیل یا تشبیهِ بیربط قطارِ استدلالِ مخاطب را از ریل خارج کنید.
از دشواریِ انتخاب بینِ دو گزینهی عمیقاً متفاوت فرار کنید: هر دو را بپذیرید و اهمیتی به ناسازگاریِ بنیادینِ آنها با یکدیگر ندهید. مشاهداتِ محدود و معدودِ موجود را تعمیم دهید و نتیجهی اشتباه بگیرید. مفهومِ موردِ بحث را به صورتِ «فقدانِ متضادش» تعریف کنید: «پیشرفت خوب است، چون غارنشینی بد است». با فرضی بیربط شروع کنید و استدلالهایتان را با دقت و مهارتِ زیاد رویش سوار کنید. وانمود کنید هر پدیده یا استدلالِ جدیدی دقیقاً مشابهِ پدیده یا استدلالی قدیمی است که شما قبلاً دربارهاش به نتیجه رسیدهاید. آنچه به نظر آشنا میرسد را تأیید کنید و هرآنچه نامأنوس است را رد کنید. از موضعگیریِ اساسی دربارهی موضوعاتِ حاشیهای پرهیز کنید (موضوعاتی که هنوز محلِ مناقشه هستند و وفاقِ عمومی دربارهشان وجود ندارد)، چرا که قضاوت دربارهی این موضوعات ممکن است در آیندهی نزدیک تغییر کند. حرفهایتان را چنان فصیح و سریع ارائه دهید که هیچکس نتواند به آنچه میگویید دقت کند. به کرّات حرفِ مخاطب را قطع کنید، تا جایی که استدلالهایِ او به گزارههایی از هم گسیخته و منزوی تبدیل شوند که میتوانید هر کدام را که خواستید نشانه بگیرید و نابود کنید. وانمود کنید که اگر راهِ حلی به ذهنِ شما نمیرسد، حتماً راهِ حلی وجود ندارد. اینطور فرض کنید که کیفیتها، نیتها یا رفتارهایِ خوب فانتزی یا نوستالژی هستند و به این ترتیب فضا را برایِ ارائهی واقعیتِ تلخِ موردِ نظرتان آماده کنید. برایِ افزایشِ مقبولیتِ موضعتان صادق باشید و راست بگویید، اما فقط نیمی مقبول از حقیقت را ارائه دهید و بخشهایِ دیگر را به صورتِ گزینشی پنهان کنید. با نفرت یا از سرِ بیحوصلهگی، هر استدلالِ چالشبرانگیزی را به این بهانه که متعلق به یک «-ایسم» دیگر است رد کنید؛ یا برعکس، همهی استدلالهایِ چالشبرانگیز را نادیده بگیرید، مگر اینکه متعلق به یک «-ایسم» آشنا باشند. با اعلامِ اینکه مخاطبتان سرنوشتِ مرگ و زندگیِ تعدادِ کثیری از افرادِ واقعی را در موضعِ خود لحاظ نکرده است، دستِ بالا را از لحاظِ اخلاقی از آنِ خود کنید. ابرازِ فروتنی کنید و آنرا به عنوانِ گواهی بر قوهی تشخیصِ خوبتان برجسته سازید. به شدت اغراق کنید تا حدی که موضعِ طرفِ مقابل مضحک و رقتانگیز به نظر برسد.
به این کار نداشته باشید که موضعِ طرفِ مقابل ممکن است درست باشد، او را به ریا و دورویی متهم کنید؛ حتماً او نتوانسته همیشه فکر و عملش را با هم یکی کند. استدلالتان را به یک ایدهی شستهرفته و مفید فروکاهید و به عنوانِ یک تکچارهی معجزهآسا ارائه دهید. حاضر باشید که برایِ دفاع از یک نظریهی جذابِ یا یک ایدئولوژی، که ظاهراً همه چیز را توضیح میدهد، خود را به آب و آتش بزنید. جهلِ خود دربارهی موضوعِ صحبت را به فرصتی برایِ ابرازِ هر آنچه دربارهاش دوست دارید بگویید تبدیل کنید. از یک گزارهی درست برایِ پیشبردنِ یک گزارهی نادرست استفاده کنید. به خودتان زحمت ندهید که آنچه در شرح و تبیینِ موضعی نوشته شده را بخوانید؛ آستین بالا بزنید و با آن مخالفت کنید. موضعِ طرفِ مقابل را به این بهانه که بیش از حد نفرتانگیز است قابلِ بررسی ندانید. خود را به عنوانِ موجودی شیرین و بیگناه معرفی کنید که با سادگیِ کودکانهاش قادر است همهی بحثهایِ پیچیده و هوشمندانه را دور بزند و مستقیماً به سراغِ اصلِ مطلب برود. اعتماد به نفس داشته باشید، شما بهرهی هوشیِ بالایی دارید، پس نمیتوانید غلط فکر کنید. در انتخابِ مستندات دقت کنید و کاملاً گزینشی عمل کنید: فقط آنهایی را انتخاب کنید که موضعِ شما را تقویت میکنند. عرصه و امکانِ گفتگویِ منطقی را به کلی تنگ و نابود کنید؛ حرفِ مخاطب را تا میتوانید قطع کنید و حدالمقدور به او اجازهی حرف زدن ندهید، صدایتان را بلند کنید و اگر لازم است فریاد بکشید. اینطور فرض کنید که اگر نمیتوانید فوراً ارتباط و قاعدهی موضوعی را تشخیص دهید، حتماً آن موضوع بیربط و بیارزش است و بنابراین باید نادیده گرفته شود. اگر مخاطب به پدیدهای، تجربهای یا ایدهای از گذشتگان اشاره میکند، آنرا یکسره رد کنید، به این بهانه که گذشتگان به اندازهی امروزیان باهوش نبودهاند. با هر کس که پولِ ناهار یا شامِ شما را داده است موافق باشید. حینِ بحث، آنچه بر سرش توافق دارید را با آنچه قابلِ بحث است مخلوط کنید: «آیا قبول داری که این حقِ ماست که به فلان سیاستمدارِ خیانتپیشه رای ندهیم؟».
اینطور وانمود کنید که به هیچعنوان نیازی نیست چیزی را به خاطر بیاورید، چرا که اولاً عقیدهی شما برایِ پیشبردِ بحث کافی است و ثانیاً اینروزها هر چه بخواهی را میتوانی در اینترنت بیابی. بر نظرتان پافشاری کنید، و استدلالهایی که ارائه میشود را به کل نادیده بگیرید. این طور فرض کنید که پول تنها معیارِ قابلِ اعتنا و تنها انگیزهیِ موثر است و به این ترتیب استدلالِ طرفِ مقابل را که بر عاملی غیر از پول استوار است رد کنید. یک اشتباه در جزییاتِ استدلالیِ مخاطب بیابید و به بهانهی آن اعتبارِ منطقیِ کلِ موضعاش را زیرِ سوال ببرید. اینطور نتیجه بگیرید که از آنجا که گزینههایِ «الف» و «ب» و «ج» غیرِ ممکن هستند، در نتیجه گزینهای جز «د» باقی نمیماند، و اگر «د» نیز غیرِممکن باشد، باور بفرمایید دیگر حتماً «ه» تنها گزینه است. وانمود کنید هر آنچه که به خودتان زحمتِ پیدا کردنش را ندادهاید وجود ندارد. وانمود کنید که هر چه به شما ارائه میشود را از قبل میدانستهاید، حتی اگر موضوعی بسیار شگفتانگیز باشد. موضعتان را با آمارهایِ ظاهراً دقیقی که خودتان ارائه میدهید تقویت کنید؛ حرفهای مزین به ارقام جدیتر و مستندتر به نظر میرسند. استدلالِ طرفِ مقابل را به این دلیل که آنرا قبلاً شنیدهاید و رد کردهاید، رد کنید. معتقد باشید که آینده، یا دستِ کم مسیرِ تحولات، تقریباً مانندِ امروز خواهد بود. فرض کنید که نظراتِ علمیِ امروز در آینده نیز موردِ تأیید خواهند بود. از تجربههایِ شخصیتان (زنده ماندن در یک سانحهی قطار) برایِ کارشناس و خبره نشان دادنِ خودتان استفاده کنید (چطور میتوان راهآهن را مدیریت کرد). فرض کنید آدمی به خوبی شما حتماً باید عقایدِ خوبی داشته باشد و در نتیجه از فکر کردن معاف است. رویِ احتمالات بلوف بزنید و هر جا جواب داد امتیاز جمع کنید، سایرِ موارد را نادیده بگیرید. با هر ایده و عقیدهای که متعلق به شما نیست مخالفت کنید. از مخاطبِ خود بخواهید برایِ هر بحثی که مطرح میکند دلایلِ منطقی ارائه دهد و اگر نتوانست، موضعش را نادرست اعلام کنید؛ در صورتِ نیاز رویکردِ غیرِعقلانیِ او را به عنوانِ اثباتِ عقلگراییِ خودتان گوشزد کنید. به رویدادهایِ اخیر توجهِ ویژه نشان دهید (نسبت به رویدادهایِ قدیم) و اجازه دهید وزنِ غیرمتوازنی که به آنها دادهاید بر گردهی همهی استدلالهایتان سنگینی کند.
وقتی با یک منظومهی استدلالیِ مفصل رو به رو میشوید، اغلبِ آن را نادیده بگیرید و فقط رویِ بخشی تقلیلیافته و کوچک از آن که موردِ علاقهی شماست تمرکز کنید. استدلالهایِ مشابهتان را تکرار کنید و باز تکرار کنید و اینکار را آنقدر ادامه دهید که مخاطبتان شروع به داد و فریاد کند. هر آنچه غافلگیر کننده و عجیب است را نادیده بگیرید یا رد کنید. توضیح دهید که شما یک دانشمندِ فاضل هستید و در نتیجه هر آنچه نمیفهمید حتماً باید نادرست باشد. با لحنِ یکنواخت و شیوهی بیانِ کسلکنندهتان مخاطب را به خواب دعوت کنید. این فرض را ارائه کنید که چون چیزی به نظرتان بدیهی است نیازی به بررسیِ صحت یا سقمِ آن نمیبینید. هر بار که یکی از استدلالهایتان توسطِ مخاطب باطل میشود، استدلالِ دیگری برایِ حمایت از موضعتان ارائه دهید و اینکار را آنقدر ادامه دهید که انرژیِ مخاطب تحلیل رود. اگر کسی با شما مخالفت کرد ناگهان عصبی شوید، تا به او شوک وارد شود و دیگر چنین کاری را تکرار نکند. به شکلِ دیوانهواری ساده حرف بزنید، اینکار صدایتان را در عرصهی سیاست رسا میکند. صمیمیت و پاکدلیتان را به عنوانِ مجوزی برایِ عدمِ استفاده از عقلتان به کار ببندید. پیشنهادِ مخاطبتان را اغراقآمیز کنید و نشان دهید که عوارضِ ویرانگری دارد، پس قابلِ تأیید نیست: «میگویی نباید مانع از امتحان کردنِ سیگار توسطِ جوانان شد؟ آیا هیچ میدانی اعتیاد از اولین سیگار آغاز میشود؟». پیشنهادِ مخاطب را با نفرتی که با روکشی از لبخند و مهربانی پوشیده شده رد کنید. تأیید کنید که استدلالهایتان دارایِ ایرادهایِ جزیی است و از این نکته استفاده کنید تا ایرادهایی که مخاطبتان به آنها وارد میکند را کم اهمیت جلوه دهید. با تأکید بر تخصص و مهارتتان در یک حوزه ، خودتان را در حوزههایِ دیگر هم معتبر و صاحبنظر نشان دهید. در ردِ نظرِ خودتان استدلالی اختراع کنید که مخاطبتان ارائه نکرده و بعد آنرا به شدت رد کنید. وانمود کنید که باید در همهی بحثها پیروز شوید، چرا که هویتِ شما از طریقِ پیروزی در این بحثها ثابت میشود. ارزشِ یک پروژه را بر اساسِ آنچه تا امروز رویش هزینه شده بسنجید و مزایایِ آتیِ آنرا نادیده بگیرید.
با نشان دادنِ معدود نمونهها یا افرادی که از یک رویهی بد جانِ سالم به در بردهاند، از آن رویه دفاع کنید: «اینکه میگویند سیگار کشیدن برایِ سلامتی خوب نیست چرند است؛ همهی عموهایِ من تمامِ عمرشان سیگار کشیدند و خیلی هم عمر کردند». ادعاهایتان را چند بار و هر بار با بیانی متفاوت تکرار کنید، به این امید که مخاطبتان تصور کند استدلالِ محکمی ارائه دادهاید. سعی کنید استدلالِ مخاطب را با گزارهای به ظاهر وزین ولی بیمعنا باطل کنید: «سیاست، سیاست است». مخاطب را تهدید کنید که محل را ترک خواهید کرد: «من نمیتوانم در جامعهای چنین نژند زندگی کنم!». کلمههای وحدتبخش و مبهمی نظیرِ برابری، دموکراتیک، آزادی، … را که کسی نمیتواند با آنها مخالفت کند در استدلالهایتان بگنجانید و مخاطب را وادار به تأیید کنید؛ یا برعکس، از کلمههایی که همه با آنها دشمن هستند مانندِ نازیها، نژادپرستی، فاشیسم، …. برایِ پیشبردِ نظرتان استفاده کنید. از عبارتهایِ متفکرانهای استفاده کنید که ابطالپذیر نیستند: اگر همه یاد میگرفتیم که صلح را دوست داشته باشیم، جنگی در کار نمیبود.» رویِ این نکته که ما نمیتوانیم وضعِ هوایِ چند روزِ آینده را پیشبینی کنیم تأکید کنید و چنین نتیجه بگیرید که امکان ندارد رویدادهایِ ۱۰ یا ۲۰ سالِ دیگر را بدانیم. زندگیتان را با این امید ادامه دهید که چون دربارهی موضوعِ ناخوشایندی حرف نمیزنید، احتمالاً وجود ندارد. هیچ حرفِ قابلِ باوری نزنید؛ یا برعکس، هر چه گفته میشود را باور نکنید. آنچه را که به شدت آرزو دارید محقق شود به عنوانِ باورتان ارائه دهید. دنبالِ قربانی بگردید. تأکید کنید که چون در گذشته چند باز زنگِ خطر به نادرستی به صدا در آمده، پس خطری وجود ندارد و دلیلی برای نگرانی در آینده نیست.
من در حوزهٔ مدیریت و مهندسی محیطی تحقیق و تدریس میکنم: چطور میتوان کارآیی سیستمهای شهری و صنعتی را از طریق مطالعهٔ سیستمی، ایجاد پیوندهای موثر بین آنها و مدیریت بهتر پسماندها افزایش داد و ظرفیتها و امکانهای مختلف را ارزیابی نمود؟ در این حوزه سعی میکنم یک عملگرا و ارائهدهندهٔ راهحل باشم. در پسزمینهٔ مطالعاتیام علاقمند به تاریخ، مدرنیت، و شناخت و نقد قطعیتها و اسطورههای معاصر هستم. در این حوزه سعی میکنم ارائهدهندهٔ پرسشهای رادیکال و دشوار باشم. پیش از این، حدود هشت سال در صنایع بینالمللی نفت و گاز در ایران و برخی کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس کار کرده بودم.
Fleming D and Porritt J (2016) Lean Logic: A Dictionary for the Future and How to Survive It. Chamberlin S (ed.), White River Junction, Vermont: Chelsea Green Publishing. ↩