🔷 یکی از تأثیرگذارترین قسمتهای کتاب مقدس روایت «سامری نیکوکار» است که تا پیش از آشنا شدنم با افکار ایوان ایلیچ[۱]Ivan Illich خوانشی سطحی و در واقع کاملاً نادرست از آن داشتم. در اینجا خلاصهای از تفسیر ایوان ایلیچ از این روایت را که به صورت آزاد از یکی از مصاحبههای او به نام «انحطاط مسیحیت»[۲]David Cayley. “Corruption of Christianity.” Ideas. CBC, 2000. ترجمه کردهام ذکر میکنم.
به باور ایوان ایلیچ، جوهرِ آزادی انسانْ در توانایی او برای غافلگیر شدن و داشتنِ این ظرفیت است که بتواند بدونِ برنامهریزی قبلی و به صورت فیالبداهه و خودانگیخته به سوی انسانِ دیگری برود. ایلیچ معتقد است که اگر چه این رویکرد به آزادی به خوبی در کتاب مقدس ابراز شده، اما به دلیل ابهامِ آن میتوان خوانشی اساساً متفاوت و چه بسا متناقض از آن داشت؛ خوانشی که بر اساس آن آزادی انسان به حرکتی از پیش برنامهریزی شده و سازمانی (نهادی) تقلیل مییابد که عاری از عنصر غافلگیری و ابراز فیالبداهه است. این تفسیرِ نادرست از آزادیِ انسان، پیام کتاب مقدس را از مفهوم خود تهی میسازد. مثال موردِ علاقهٔ ایلیچ در این زمینه داستان سامری نیکوکار است. ایلیچ میگوید نهاد کلیسای غربی—و از طریق آن برخی از مهمترین نهادهای مدرنیت—به واسطهٔ خوانش نادرستی که از این داستان داشته، از پیام اصلی کتاب مقدس منحرف گشته و به بیراهه رفته است.
داستان سامری نیکوکار در انجیل لوقا آمده است[آ]انجیل لوقا؛ ۲۵–۳۷. فقیهی از عیسی میپرسد که چطور میتواند به حیات جاودان دست یابد. عیسی از او میپرسد که در کتاب چه آمده است. فقیه به آیهای از کتاب «سفر لاویان» در تورات اشاره میکند که میگوید: «خدای خویش را به تمامی دل و تمامی جان و تمامی قدرت و تمامی ذهن خویش دوست بدار؛ و همسایهٔ خویش را چون خویشتن»[ب]در ترجمههای فارسی انجیل واژهٔ neighbour به معنای همنوع آمده که به نظرم دقیق نیست و من همان واژهٔ زیبای همسایه را ترجیح میدهم. اول اینکه ترجمهٔ neighbour به فارسی میشود همسایه و نه همنوع. دلیل دوم این که همنوع انتزاعیتر از همسایه است، ولی همانطور که در متن آوردهام عشقِ مسیحی به همسایه یک پدیدهٔ انتزاعی نیست، بلکه بیواسطه، قابل لمس و واقعی است. دلیل سوم اینکه عیسی میگوید همسایهٔ تو کسی است که انتخابش میکنی—صرفنظر از نژاد و آیین و قومش. اما به نظر میرسد همنوع صرفاً به واسطهٔ انسان بودنش همنوع است و نتیجهٔ یک انتخابِ آزادانه نیست.. در ادامه او از عیسی میپرسد: «اما همسایهٔ من چه کسی است؟» عیسی پاسخ میدهد:
🖋
«مردی از اورشلیم به اَریحا میرفت که گرفتار رهزنان شد. او را برهنه کردند و سخت زدند و نیمهجان رها کردند و رفتند. کاهنی از آن راه میگذشت؛ او را بدید و به راهِ خود رفت. یکی از لاویان (اهل قبیلهٔ لوی) نیز بدان مکان رسید، او را بدید و به راه خود رفت. لیک سامرییی که در حال سفر بود، نزدیک او رسید و وی را بدید و دلش به رحم آمد. نزدیک آمد و زخمهایش را مرهم نهاد و بر آنها روغن و شراب ریخت، پس آنگاه او را بر مرکب خویش نشاند و به مهمانسرا برد و تیمارداری کرد. فردای آن روز، دو دینار آورد و به صاحب مهمانسرا داد و گفت: <او را تیمارداری کن و آنچه افزون بر این خرج کنی، چون بازگردم به تو خواهم پرداخت.> به رأیِ تو از این سه تن کدامیک خویشتن را همسایهٔ مردی که به دست رهزنان افتاد نمایاند؟» فقیه گفت: «آنکه بر او رحمت آورد.» و عیسی او را گفت: «برو و تو نیز چنین کن.»[پ]این ترجمه، به غیر از جایگزین کردنِ کلمهٔ «همسایه» به جایِ «همنوع»، بر اساس ترجمهٔ پرویز سیار از عهدِ جدید است.
به باور ایلیچ این روایت، افقهای دوردست و ناپیدایی را که عیسی امیدوار بود برای مخاطبانش بگشاید به خوبی نشان میدهد. اما اغلب تفسیرهای مرسومی که از آن ارائه شده در جهتِ عکس حرکت میکنند. او با مطالعهٔ موعظههای تاریخی دربارهٔ سامری نیکوکار—بین قرنهای سوم تا نوزدهم—متوجه میشود که اغلب وعاظ مسیحی این روایت را به عنوان الگویی که همهٔ مؤمنان باید در برخورد با همسایهشان (همنوعشان) در پیش بگیرند معرفی کردهاند. اما این درست عکس چیزی است که عیسی میخواهد با استفاده از داستان سامری نیکوکار به مخاطبانش بگوید. ایلیچ پیام راستین این داستان را جور دیگری تفسیر میکند:
فقیه از عیسی پرسید «همسایهٔ من کیست؟» سؤال او این نبود که «با همسایهام چطور باید رفتار کنم؟» یعنی همسایه کسی نیست که از پیش تعیین شده باشد.
در این داستان مرد یهودی مجروح و درمانده بر زمین افتاده و کاهن و مردِ لاوی به او بیاعتنایی میکنند. اما مردِ سامری که بنا به سنتِ زمان دشمنِ وی میبود او را تیمارداری میکند. سامری به سوی یهودی میرود، حرکتی که در درجهٔ اول درونی است. پیام عیسی این است که «همسایهام کسی است که من آزادانه انتخابش میکنم، نه کسی که مجبورم انتخابش کنم.» به عبارت دیگر، هیچ روشی برای طبقهبندی اینکه «همسایهٔ من چه کسی باید باشد» وجود ندارد، چرا که همسایهٔ من میتواند «هر» کسی باشد؛ کافی است من چنین انتخاب کرده باشم که به ندای او پاسخ دهم.
این رویکردِ عیسی دربارهٔ همسایه بینهایت رادیکال و نابودکنندهٔ همهٔ انواعِ مرسوم ادب و رفتار اخلاقی است. او به پیروانش میگوید با انتخاب خود مرزهای مقدس زمانهتان را بشکنید؛ مرزهایی که به شما میگویند اهل کدام گروه هستید، در مقابل کدام دسته از افراد مسئولیت دارید و به کار کدام دیگران نباید کار داشته باشید. این آداب و اخلاقیات معمولاً از طریق نظریهپردازی، انتزاعیسازی، دستهبندی، و برنامهریزی نهادی تجویز میشوند و در آنها جایی برای آزادی به مثابهِ انتخاب فیالبداهه و غافلگیرانه وجود ندارد. ایلیچ میگوید اگر بخواهیم قدرت تکان دهندهٔ این داستان را امروز زنده کنیم، میتوانیم در آن به جای مرد سامری، از مرد فلسطینی استفاده کنیم: «مرد فلسطینی، یهودی مجروح را تیمارداری میکند.»
برخلاف آنچه موعظهگران مسیحی میگویند، مرد سامری کاری را که «باید» انجام میداد انجام نداد، بلکه دقیقاً کاری را انجام داد که «نباید» انجام میداد. بنا به اخلاقِ زمان، یک سامری نباید به یک یهودی کمک کند. اما انتخاب مرد سامری چیز دیگری بود. به واقع به صورت سنتی، اخلاقیات در چارچوب مرزهای قومی تعریف میشدند؛ مرزهایی که به قوانین اخلاقی شکل و معنا و جوهر میدادند. عیسی به امکان شکلگیری اخلاقیاتی دیگرگونه اشاره میکند که مبتنی بر چنین مرزبندیهایی نباشند. پاسخ سؤال «همسایهٔ من کیست؟» را نمیتوانی در بیرونِ خودت جستجو کنی؛ که مثلاً بتوانی بگویی فلان شخص به واسطهٔ تولدش، شرایطش، زبان مادریاش، نژاد و قومیتش یا رفتارِ مناسبش همسایهٔ من است. پاسخ این سؤال کاملاً درونی است: همسایهٔ تو نتیجهٔ انتخابِ داوطلبانهٔ تو است. یعنی تو «میتوانی» انسانی که خارج از مرزهای پیرامونت قرار دارد—خارج از فرهنگِ تو است، با زبانِ تو بیگانه است—و ممکن است به خواست یا تصادف بر سر راهت قرار گرفته باشد را به عنوان همسایهٔ خود برگزینی و به این وسیله عالیترین نوع همبستگی و ارتباط را خلق کنی: ارتباطی که به صورتی از پیش آماده به تو داده نشده، بلکه تو آن را به شکلی داوطلبانه خلق میکنی.
ایلیچ تأکید میکند که این ارتباطِ داوطبانهٔ خلقشده توسط فرد را به هیچوجه نمیتوان به یک وظیفهٔ انتزاعیِ جهانشمول تبدیل کرد، چرا که این رابطه، اساساً پاسخی بیقیدوشرط و آزادانه است که به صورت داوطلبانه و فیالبداهه بروز مییابد. علاوه بر این، آنچه سامری انجام میدهد در ذاتِ خود یک پیوند جسمانی، ملموس و خاص بین دو انسان است. این یک رابطهٔ روحانی نیست، بلکه عملی است که تجسدِ خداوند در گوشت و خونِ عیسی را ممتد میسازد و به این ترتیب، تو نیز به عنوان یک انسان قادر هستی از طریق گوشت و خونت به ندای انسان دیگری که زخمی و رنجور است پاسخ دهی و به او متصل شوی. این نکتهٔ بسیار مهمی است؛ کافی است جسمانیت و خاص بودنِ رابطهٔ بین سامری و یهودی را از این داستان بگیرید تا به یک فانتزی لیبرال—اخلاقیاتی انتزاعی و جهانشمول—تبدیل شود که به باور ایلیچ پدیدهٔ ترسناکی است.
فرق بزرگی بین «رابطهٔ تجسمیافتهٔ منحصر به فردِ بین دو انسان» و «فانتزی لیبرال» یاد شده وجود دارد. تلاش برای مجبور کردن، تنظیم کردن یا—بسته به تقاضا—تکثیر کردنِ تمایل و ارادهٔ درونی، آزاد و تجسدیافتهٔ سامری به سوی یهودی، زمینه را برای بروز «توجه و مراقبتِ اجباری» و «بازی تظاهرآلودِ نیکوکاری» که همچون آفتی گریبانِ احسان و نیکوکاری را در جهان معاصر گرفتهاند فراهم میسازد. اگر احسان شگفتانگیز مرد سامری را به وظیفه، قاعده یا قانون تبدیل کنیم، نه تنها عشقِ او به قانون تبدیل میشود، بلکه هر گونه ناتوانی و فروگذاری او در آن عشق نیز به عنوان تخلف از قاعده و قانون اخلاقی تفسیر خواهد شد. نکتهای که به کمک آن میتوان خطوط کلی حاکم بر جهان مدرن را بهتر درک نمود.
- نقاشی انتخابی «سامری نیکوکار» نام دارد و اثر والتر رین[۳]Walter Rane هنرمند آمریکایی است.
من در حوزهٔ مدیریت و مهندسی محیطی تحقیق و تدریس میکنم: چطور میتوان کارآیی سیستمهای شهری و صنعتی را از طریق مطالعهٔ سیستمی، ایجاد پیوندهای موثر بین آنها و مدیریت بهتر پسماندها افزایش داد و ظرفیتها و امکانهای مختلف را ارزیابی نمود؟ در این حوزه سعی میکنم یک عملگرا و ارائهدهندهٔ راهحل باشم. در پسزمینهٔ مطالعاتیام علاقمند به تاریخ، مدرنیت، و شناخت و نقد قطعیتها و اسطورههای معاصر هستم. در این حوزه سعی میکنم ارائهدهندهٔ پرسشهای رادیکال و دشوار باشم. پیش از این، حدود هشت سال در صنایع بینالمللی نفت و گاز در ایران و برخی کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس کار کرده بودم.
آ) انجیل لوقا؛ ۲۵–۳۷ ↩
ب) در ترجمههای فارسی انجیل واژهٔ neighbour به معنای همنوع آمده که به نظرم دقیق نیست و من همان واژهٔ زیبای همسایه را ترجیح میدهم. اول اینکه ترجمهٔ neighbour به فارسی میشود همسایه و نه همنوع. دلیل دوم این که همنوع انتزاعیتر از همسایه است، ولی همانطور که در متن آوردهام عشقِ مسیحی به همسایه یک پدیدهٔ انتزاعی نیست، بلکه بیواسطه، قابل لمس و واقعی است. دلیل سوم اینکه عیسی میگوید همسایهٔ تو کسی است که انتخابش میکنی—صرفنظر از نژاد و آیین و قومش. اما به نظر میرسد همنوع صرفاً به واسطهٔ انسان بودنش همنوع است و نتیجهٔ یک انتخابِ آزادانه نیست. ↩
پ) این ترجمه، به غیر از جایگزین کردنِ کلمهٔ «همسایه» به جایِ «همنوع»، بر اساس ترجمهٔ پرویز سیار از عهدِ جدید است. ↩
[…] کم اینگونه که من هستم؛ بعد از خواندن داستان سامری نیکوکار—به این معناست که هر آنچه در حال حاضر انجام میدهم را […]