اینجا و آنجا زیاد میشنویم که «این عقیدهٔ من است» یا باید به «عقاید افراد احترام گذاشت». اما اجازه دهید کمی دربارهٔ این مفهوم مهم به نام «عقیده» که افراد مجاز به داشتنش هستند و باید به آن احترام گذاشت حرف بزنیم. آیا هر ایده، روایت، قیاس یا قضاوتی که به ذهن افراد خطور میکند را میتوان «عقیده» تلقی کرد؟ پاسخ من به این سوال «خیر» است.
فرض کنید من شبی به واسطهٔ خاطر پریشان و شامِ سنگینی که نوش کردهام خوابی ببینم و صبح روز بعد این ایده به ذهنم خطور کند که «برای حل مشکل آلودگی هوا در تهران باید تردد خودروهای شخصی را به کلی ممنوع کرد.» آیا این یک عقیده است؟
به نظر من این یک عقیده نیست، بلکه صرفاً یک ایدهٔ خام است که به عنوان یک ایدهٔ پخته ارائه شده است. هر ایدهای را نمیتوان و نباید عقیده تلقی کرد، بلکه فقط ایدههای پخته و پرداخته شایستهٔ این هستند که عقیده تلقی شوند. تفکیک این دو نکته، یعنی ایدههای خام از عقاید که همان ایدههای پخته هستند نه تنها به سلامت روانی جامعه کمک میکند، بلکه پیشفرض سیاستورزی به معنای هنر گفتگوی جمعی و تصمیمگیری مدنی نیز هست. ممکن است بگویید یک ایدهٔ خام هم نوعی عقیدهٔ فروتر است، مثلاً میتوانیم آن را نیمعقیده، عقیدهٔ ناپخته، عقیدهٔ ابتدایی یا امثالهم تلقی کنیم. حرفی نیست. میتوانیم از هر واژهای که مورد نظر شماست برای توصیف ایدههای خام استفاده کنیم، اما اجازه دهید تفکیک یاد شده را بین یک ایدهٔ سنجیده و پخته (عقیده) و ایدهٔ ناسنجیده و خام (واژهٔ دلخواه خود را انتخاب کنید) حفظ کنیم. در ادامهٔ این نوشته من برای اشاره به این دو مفهوم از عبارتهای «عقیده» و «اَقیده» استفاده میکنم که منظورم از عقیده ایدههای پخته و پرداخت شده است، در حالیکه واژهٔ جعلی اَقیده را برای توصیف ایدههای خام و ناسنجیده به کار میبرم.
توجه کنید که «اَقیدهها» لزوماً چرند، یاوه، بیتأثیر یا دروغ نیستند، همینطور که هر «عقیدهای» را نمیتوان مهم، موثر یا حقیقی تلقی کرد. بنابراین آنچه عقیده را از اَقیده جدا میکند میزان درستی، تأثیرگذاری، کاربرد یا ارزش بالقوهٔ آن نیست، بلکه درجهٔ پرداختِ بالفعلش است. عقیده مجموعهای از ایدههاست که جنبههای مختلف یک موضوع را در بر میگیرد. برای دارای عقیده شدن، باید ایدههای متضاد، مکمل و موازی و همچنین عوارض و جوانب احتمالی آنها را در نظر گرفت و از آنها برای پرداخت ایدهٔ خامِ نخستین استفاده نمود؛ همچون هنرمندی که با قلمش سنگی بیشکل و کمارزش را پرداخت میکند و از آن پیکرهای ظریف و ارزشمند میسازد. این درست که عقیدهها در اغلب موارد ریشه در مواجههٔ غافلگیرانهٔ فرد با واقعیت عریان، ایدههای خام یا حتی عقاید دیگران دارند، اما به وجود آوردنشان همواره نیازمند پرورش است. اگر ایدهٔ خامِ اولیه را به مثابه یک دانه اسپرم تلقی کنیم، عقیده نوزادی است که بعد از نه ماه رشد و تحول متولد میشود. همانقدر که میتوانیم دربارهٔ مرتبهٔ هنری یک تکه سنگ یا شأنِ انسانی یک دانه اسپرم سخن بگوییم، میتوانیم دربارهٔ ارزش یک ایدهٔ خام نیز قلمفرسایی کنیم. عقیده ایدهای است که از خمیرمایهٔ خامِ نخستینش عبور کرده و به درجهای از شکوفایی رسیده که آن را شایستهٔ متولد شدن کند؛ در قامتی انداموار، متناسب و به شکل محسوسی خودبسنده.
اَقیدهها (ایدههای خام) محصول رخدادهایی اتفاقی و منفعلانه هستند، در حالی که خلقِ یک عقیده رخدادی فعالانه و ارادی است. اَقیده ایدهای تکوجهی، تکمعیاری، خام و فاقد ظرافت و پرداخت است. افرادی که اَقایدشان را در سطح اجتماعی مطرح میکنند فروشندگانی نادان یا شیادند که قصد دارند تکه سنگهایی که بیابان خدا به رایگان در اختیارشان قرار داده را به جای پیکرههایی که محصول عرقریزان دست و روحشان هستند به مخاطب بیاندازند. اَقیدهها شایستهٔ احترام نیستند و معمولاً هم جدی گرفته نمیشوند، ولی ادب و مدنیت افراد معمولاً آنها را از ابراز شأنِ واقعی اَقایدی که به آنها عرضه میشوند باز میدارد. در نتیجه بیشتر افراد ترجیح میدهند در مواجهه با آنها سکوت کنند. اما این سکوتِ از سر مدنیت چیزی به ارزش اَقاید نمیافزاید. در بهترین حالت، آنها مواد خامی هستند که زودتر از موعد به بازار عرضه شدهاند: بهترین نصیحتی که شخص میتواند به عرضه کنندهٔ اَقیده بکند این است که سنگِ خامش را بر دارد و به پستو ببرد و رویش بیشتر کار کند تا به حداقلی از پرداخت برسد. در بدترین حالت البته این حق برای مخاطب محفوظ است که با سرزنش و پوزخند صاحب اَقیده را پی کار خویش بفرستد.
همانطور که گفتم نمیتوانیم یک ایدهٔ خام را به عنوان یک عقیده—که مجموعهای پرداخته و آراسته از ایدههای مرتبط و دربرگیرنده است—به مخاطب عرضه کنیم. این کار اَقیدهپردازی خواهد بود که معمولاً نشانهٔ سفاهت یا شیادی یا هر دو با هم است. اما اگر بخواهیم از دیگران برای پرداخت بیشتر ایدهٔ خامی که به ذهنمان خطور کرده کمک بگیریم چطور؟ طبعاً بخشی از فرایند پرداختِ یک ایدهٔ خام از مسیر گفتگو با دیگران عبور میکند و چنین بابی باید باز باشد. منتها اگر از مخاطب انتظار توجه و احترام داریم، ما نیز باید سلیقه و شعور وی را محترم بشماریم. در نتیجه یک ایدهٔ خام را نباید با لحن و بستهبندی یک عقیده به او ارائه دهیم: ایدهٔ خام را باید به عنوان ایدهٔ خام مطرح کرد، همانطور که یک دانهٔ گندم را باید به عنوان بذر و نه محصول عرضه کرد. بذر محصول نیست، بلکه امکانی است که محقق شدنش نیازمند اقلیم مناسب و کار و مراقبت است.
با تعریف بالا، داشتن عقیده دیگر نمیتواند به معنای تکرار طوطیوار نظرات و عقاید دیگران باشد. اخذ یک عقیده، حتی اگر بخواهیم آن را عیناً از دیگری بیاموزیم فرایندی خلاقه است. همانطور که اگر کسی بخواهد یکی از آثار میکلآنژ را عیناً از سنگ بتراشد، باید درجهای از خلاقیت، مهارت و پشتکار وی را در خود داشته باشد. بنابراین «صاحب عقیده» شدن نتیجهٔ سیروسلوکی است که به مراتب از مواجههٔ سطحی و گذرای فرد با عقیدههای دیگران فراتر میرود. در ضمن باید توجه داشت که اگر چه تکرار عقاید دیگران به معنای صاحب عقیده بودن نیست، ولی کسی که صاحب عقیده است لزوماً عقیدهای جدید و منحصر به فرد را عرضه نمیکند. آن چه فرد را صاحب عقیده میکند جدید بودنِ عقیدهاش نیست، بلکه فرایندی است که برای درونیسازی و مالکیتِ آن طی کرده است.
من در حوزهٔ مدیریت و مهندسی محیطی تحقیق و تدریس میکنم: چطور میتوان کارآیی سیستمهای شهری و صنعتی را از طریق مطالعهٔ سیستمی، ایجاد پیوندهای موثر بین آنها و مدیریت بهتر پسماندها افزایش داد و ظرفیتها و امکانهای مختلف را ارزیابی نمود؟ در این حوزه سعی میکنم یک عملگرا و ارائهدهندهٔ راهحل باشم. در پسزمینهٔ مطالعاتیام علاقمند به تاریخ، مدرنیت، و شناخت و نقد قطعیتها و اسطورههای معاصر هستم. در این حوزه سعی میکنم ارائهدهندهٔ پرسشهای رادیکال و دشوار باشم. پیش از این، حدود هشت سال در صنایع بینالمللی نفت و گاز در ایران و برخی کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس کار کرده بودم.