خانم گونیلد استوردالن، فعال محیطی، دوستار درختان و به ویژه فعال در کارزار کاهش مصرف گوشت در جهان است. او گیاهخوار است و به همه توصیه میکند مصرفِ گوشت خود را کاهش دهند و در عوض از غذاهای مبتنی بر حبوبات و میوههای مغزدار استفاده کنند تا آسیب کمتری به محیط زیست برسد. با این حال بسیاری جدیت و صداقت خانم استوردالن را زیر سوال میبرند، چرا که زندگی پرتجمل و پر ریختوپاش او قرابتِ چندانی با توصیههایی که به دیگران میکند ندارد. آن ها به هواپیمای خصوصی او اشاره میکنند و این که او چندین بار در سال به اقصا نقاط جهان سفر میکند. منتقدان، خانم استوردالن را به نفاق و ریاکاری متهم میکنند و میگویند تعهد او به محیطِ زیست صرفاً به زمانی محدود میشود که سر میزِ غذا نشسته و به محضِ صرفِ غذا به زندگی پر مصرف خود که ردپایِ اکولوژیک عظیمی دارد باز میگردد. از نظر آنها چنین زندگی پر ریختوپاشی با موعظههای او دربارهٔ کاهش مصرف گوشت و تلاش برای حفاظت از محیط زیست هماهنگی ندارد. در این یادداشت دربارهٔ این تناقض مینویسم. با اینحال باید انصاف بدهیم که وقتی صحبت از زندگیِ کممصرف و پایا میشود، اغلبِ ما کاملاً صادق و یکرنگ نیستیم، یعنی حرف و عملمان یکی نیست. بنابراین، چطور میتوانیم امثال خانم استوردالن را به ریاکاری متهم کنیم؟ در این یادداشت کوتاه سعی میکنم به پاسخِ این پرسش نزدیک شوم.
بار اولی که رُمان برادران کارامازوف را خواندم حدودِ بیست سال پیش بود. دورانی که روی دور رُمان خواندن افتاده بودم و به خصوص با علاقهٔ ویژهای برخی از مهمترین آثار داستایِفسکی را مطالعه کردم. امسال بعد از گذشت سالها دوباره آن را خواندم که از چندین جهت تجربهٔ متفاوتی داشتم که در این یادداشت به آن میپردازم.