من ریسک نیستم!
در یادداشت قبلی به آراء ایوان ایلیچ مراجعه کردم و دربارهٔ دو مفهوم مسئولیت (responsibility) و تیمار کردن یا احساس مسئولیت کردن (care) نوشتم. در همین امتداد، قصد دارم کمی دربارهٔ «ریسک» (risk) از منظر او صحبت کنم.
در یادداشت قبلی به آراء ایوان ایلیچ مراجعه کردم و دربارهٔ دو مفهوم مسئولیت (responsibility) و تیمار کردن یا احساس مسئولیت کردن (care) نوشتم. در همین امتداد، قصد دارم کمی دربارهٔ «ریسک» (risk) از منظر او صحبت کنم.
ایوان ایلیچ درک من از مفهوم «مسئولیت» (responsibility) و «مسئولیت-مراقبت-سرپرستی» (care) را به چالش کشید و اساساً تغییر داد. او معتقد است که این واژهها به تدریج در معناهای جدیدی به کار گرفته میشوند که درک نکردن ابعاد آنها میتواند فریبنده و نوعی دام باشد.
آیا میتوان خانهٔ ایرانیِ مولد را مجدداً و به شکلی که با مقتضیات امروزی هماهنگ باشد احیا نمود؟ به نظر من این پرسشی کلیدی است که امروز اهمیت آن به اندازهٔ کافی آشکار نیست، ولی در سالها و دهههای آتی که فشارهای زیستمحیطی و اقتصادی عیانتر و جدیتر خواهند شد با جدیت بیشتری مطرح خواهد شد.
همه میدانیم که پدیدهٔ موسوم به «فرار مغزها از کشور» پدیدهای شوم و ویرانگر است. جامعهای که بخش قابل توجهی از افراد برخوردارش رویاهایشان را در داخل آن جستجو نکنند و برای تحقق زندگی بهتر چشم به آنسوی مرزهایش داشته باشند حتماً بحرانزده است. اما رویکرد مناسب در قبال این پدیده چه میتواند باشد؟ آیا بازگشت مغزها به کشور تحت هر شرایطی خوب است؟
تمدنها چطور ظهور میکنند و قدرت میگیرند و چطور ضعیف شده یا سقوط میکنند؟ در این یادداشت دربارهی نظریهی آرنولد توینبی میخوانیم.
سه شرطِ اساسیِ توسعه عبارتند از: کارآیی، همسازی و کفایت.
در یادداشتِ قبلی توضیح دادم که توسعه، به معنایِ مرسومِ آن، در تعارضِ ساختاری با عدالت است. به این معنا که این نوع توسعه را «نمیتوان» در سراسرِ جهان و برایِ همهی ساکنانِ زمین گسترش داد. مطابقِ محکِ اخلاقیِ کانت، آنچه که به وضوح قابلِ تعمیم به همهی جهان نباشد غیرِاخلاقی است. اما آیا میتوان راهی اخلاقی…
چالش بزرگ توسعه این است که نمیتواند در سراسر جهان گسترش یابد، در نتیجه اصرار بر توسعه به معنای کنارگذاشتن ایدهی عدالت است.
چه اروپا در قرن نوزدهم به قدرتی جهانی تبدیل شد، در حالی که کشوری نظیر چین که تا اواسط قرن هیجدهم وضعیتی شبیه کشورهای پیشرفتهی اروپایی داشت چنین نشد؟
زوج آمریکایی که تصمیم گرفتهاند به شیوهی ویکتوریایی زندگی کنند یکی از تابوهایِ بزرگِ مدرنیت را شکستهاند.