زن و مردی که تابویِ بزرگِ مدرنیت را شکستند

در توسعه توسط

خانمِ سارا کریس‌من[۱]Sarah Chrisman و همسرش گابریل مرتکبِ گناهِ بزرگی شده‌اند.

آن‌ها که محققانی علاقه‌مند به دهه‌های پایانی دورانِ ویکتوریا[۲]Victorian era، یعنی اواخر قرنِ نوزدهم هستند، تصمیم گرفته‌اند عملاً در آن دوران زندگی کنند. آن‌ها از پنج سالِ پیش در شهرِ کوچکی واقع در شمالِ غربیِ آمریکا و به سیاقِ شهروندانِ دورانِ ویکتوریا زندگی کرده‌اند: از لباس‌هایشان گرفته تا شیوه‌ی آمد و شد و وسائل خانه: کلمن به جایِ‌ یخچالِ برقی، ساعتِ کوکی، قلم و دوات، نامه‌باز کن، چراغِ نفتی و … همه چیز متعلق به آن دوران است.

صرفِ نظر از این‌که کارِ این زوج به نظرتان خنده‌دار، جالب، بی‌ربط یا فوق‌العاده بیاید، حتماً تأیید می‌کنید که تصمیمِ آن‌ها به زندگیِ ویکتوریایی، مثلاً استفاده نکردن از تلفنِ همراه یا نداشتنِ گواهی‌نامه‌ی رانندگی یا استفاده‌ از دوچرخه، کاری بی‌خطر و بی‌آزار است که قاعدتاً نباید ناراحتی یا خشم کسی را برانگیزد. حدسِ شما تا حدِ زیادی درست است، اما برخوردی که با این زوج می‌شود همیشه در غالبِ تحسین‌ یا بی‌توجهی نمی‌گنجد؛ بلکه آن‌ها مستمراً توسطِ گروهی از ساکنانِ شهر موردِ آزار و تعرض قرار می‌گیرند. این افراد حضورِ سارا و گابریل در شهر و شیوه‌ی زندگی‌شان را غیرِ قابلِ تحمل می‌دانند و سعی می‌کنند زندگی را بر آن‌ها تلخ کنند: از دشنام دادن و سخنانِ تحقیرآمیز در اماکنِ عمومی و محیط‌های مجازی گرفته تا تهدید به مرگ. آن‌ها نمی‌توانند شیوه‌ی زندگی سارا و گابریل و آن‌چه آن‌ها درباره‌ی تجربه‌شان به صورت وبلاگ، مقاله یا کتاب می‌نویسند را تحمل کنند.

اما علتِ خشم، خشونت و رفتارِ غیرمنطقیِ این معترضان چیست؟ مگر نه این است که شیوه‌ی زندگی سارا و گابریل یک سرگرمی بی‌خطر است؟

دلیلش ساده است. سارا و گابریل یکی از تابوهایِ سفت و سختِ مدرنیت را شکسته‌اند. آن‌ها با شیوه‌ی زندگیِ ویکتوریایی‌شان، به شکلی غیرِ قابلِ انکار به ما نشان داده‌اند که استفاده از تکنولوژی‌هایِ مختلف موضوعی است که به انتخابِ شخصی ما مربوط می‌شود. به عبارتِ دیگر آن‌ها نشان داده‌اند که ما در انتخابِ تکنولوژی‌های پیشرفته مختار هستیم. اما این ایده که ما در انتخابِ‌ تکنولوژی‌هایِ مدرن مختار هستیم یکی از تابوهایِ مدرن است. خیلی ساده، شما در دنیایِ امروز حق ندارید چنین چیزی بگویید یا از آن بدتر، چنین عمل کنید. شما، حداکثر مجازید که درباره‌ی روزگارِ خوشِ گذشته حسی نوستالژیک داشته باشید و در محفلی دوستانه ناله‌ای از سر حسرت برکشید که «یادش به خیر… چه روزگارِ خوبی بود آن‌روزها که این همه تکنولوژی‌هایِ رسمی مثلِ موبایل و کامپیوتر و تلویزیون بر ما تحمیل نشده بودند.» البته داشتنِ همین حس نوستالژیک هم چندان بی‌خطر نیست و احتمالاً خیلی زود با کسی مواجه خواهید شد که مصرانه سعی می‌کند شما را نسبت به رنج و آسیبِ فراوانی که در صورتِ حذفِ آخرین مدل از تکنولوژی‌هایِ ارائه شده در بازار به آن دچار خواهید شد آگاه کند.

سارا و گابریل این تابو را شکسته‌اند. پیامِ عملیِ آن‌ها به دیگران این نیست که «شما هم بیایید و مثلِ ما در دورانِ ویکتوریایی زندگی کنید»، بلکه پیامِ رادیکال‌ و بت‌شکنانه‌‌ی آن‌ها چیزِ دیگری است. آن‌ها می‌گویند: «شما هم می‌توانید به جایِ این‌که دنباله‌رویِ بازاریابانِ حرفه‌ای و دلالانِ تکنولوژی باشید، کنترلِ‌ زندگی‌تان را به دستِ خودتان بگیرید؛ شما حقِ انتخاب دارید».

این‌که افراد در انتخاب یا ردِ تکنولوژی‌هایِ پیشرفته «مختار» هستند، ایده‌ای غیرِ قابل تصور و رادیکال به نظر می‌رسد. تصورِ حذفِ تلویزیون، لپ‌تاپ، تلفنِ هوشمند، ماشینِ شخصی و … از زندگیِ شخصی [و اجتماعی] به «الحادِ مدرن» تبدیل شده است و آن‌کس که مرتکبِ چنین کفری شود، یعنی چنین بیاندیشد، بگوید یا عمل کند تنبیه خواهد شد و مجازاتِ او تحقیر، خشونت و به حاشیه‌رانده شدن است.

اما سارا و گابریل از لحاظِ دیگری نیز قابلِ توجه هستند. آن‌ها به پیشوازِ دورانِ افولِ فراوانیِ منابع و انرژی می‌روند. شیوه‌ی زندگیِ قرنِ نوزدهمی آن‌ها فریب‌تان ندهد: آن‌ها رو به گذشته ندارند، بلکه، با کاهشِ رادیکالِ مصرفِ مواد و انرژی و کوچک کردنِ ردِ پایِ اکولوژیک‌شان[۳]ecological footprint، به استقبالِ آینده رفته‌اند. آینده‌ای که در آن به شیوه‌ی زندگی نابخردانه و ناپایای امروز به مثابهِ گذشته‌ای عبرت‌آمیز نگریسته خواهد شد. سارا و گابریل با تکیه بر «قدرتِ اختیار» و با استفاده از میراثِ تاریخیِ جامعه‌شان، گامی شجاعانه به سویِ آینده برداشته‌اند و به این وسیله به جمع روزافزونِ کسانی پیوسته‌اند که جسارتِ کافی دارند تا شیوه‌هایِ متنوع و اغلب فراموش شده‌ی انسان بودنِ بی‌وابستگی به مصرفِ ناپایایِ انرژی و مواد را بازکشف و احیا کنند.


  1. Sarah Chrisman 

  2. Victorian era 

  3. ecological footprint 

3 Comments

  1. یاد فحش هایی که هر روز می خورم افتادم… 🙂

    راستی… (آیا می دانید که اگر کسی قندشکن نداشته باشد نمی تواند در این وبلاگ کامنت بهلد؟ پلاگین مربوط به کامنتتان فیلتر است!)

    • متوجه نبودم. من از پلاگینِ ویژه‌ای برای کامنت‌گذاری استفاده نکردم. شاید به خاطر این که گزینه‌ی امکان کامنت‌گذاری با اکانت وردپرس رو روشن کردم اینطور شده، چون وردپرس به کلی فیلتر هست تو ایران. یه نگاهی می‌اندازم بهش. ممنون که گفتید.

      • بله احتمالاً به همین خاطر هست…
        اکثر فیچر های جت پک هم برای همین فیلتر هست
        اصلاً هرچیزی که به سرور وردپرس دات کام مربوط باشه توی ایران جواب نمیده
        ضمناً
        اشکالی نداره که من در نشریه م از مطالب شما بعضا استفاده کنم (ضمن درج اسمتون)؟

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

*

بروید بالای صفحه