چرا اعتراض میکنند؟
شهربندان (lockdown) برای آقای راضی و خانوادهاش که در یکی از کشورهای غربی زندگی میکنند چندان هم بد نبوده است. آقای راضی صادقانه نمیتواند بفهمد که چطور عدهای به این وضعیت اعتراض میکنند.
شهربندان (lockdown) برای آقای راضی و خانوادهاش که در یکی از کشورهای غربی زندگی میکنند چندان هم بد نبوده است. آقای راضی صادقانه نمیتواند بفهمد که چطور عدهای به این وضعیت اعتراض میکنند.
در یادداشت قبلی به آراء ایوان ایلیچ مراجعه کردم و دربارهٔ دو مفهوم مسئولیت (responsibility) و تیمار کردن یا احساس مسئولیت کردن (care) نوشتم. در همین امتداد، قصد دارم کمی دربارهٔ «ریسک» (risk) از منظر او صحبت کنم.
ایوان ایلیچ درک من از مفهوم «مسئولیت» (responsibility) و «مسئولیت-مراقبت-سرپرستی» (care) را به چالش کشید و اساساً تغییر داد. او معتقد است که این واژهها به تدریج در معناهای جدیدی به کار گرفته میشوند که درک نکردن ابعاد آنها میتواند فریبنده و نوعی دام باشد.
به مناسبت ایام کریسمس و به یاد عیسی (ع) بخشهایی روشنگر از یکی از سخنرانیهای ایوان ایلیچ را که در سال ۱۹۸۸ ایراد شده به فارسی ترجمه کردهام. بخشهایی که از انجیل آورده شده را از عهدِ جدید ترجمهٔ پیروز سیار آوردهام. عنوان نوشته را من انتخاب کردهام و از ایوان ایلیچ نیست.
آیا نو بودن ارزشمند است؟ در این یادداشت دربارهٔ نو بودن و رابطهٔ آن با اصالت مینویسم.
چندی پیش دوستی از من خواست که چند کتاب به او معرفی کنم که فرزند نوجوانش که به لطف تحصیل در نظامِ آموزشی ایران در حال فاصله گرفتن از دین است را مجدداً با آن آشتی دهد. من پاسخ آمادهای برای این سؤال مهم نداشتم، جز اینکه به او پیشنهاد کردم که تلاش مستقیمی برای تبلیغِ دین نکند و برای معرفی آن به فرزندش دور کتابهای دینی را به کلی خط بکشد. فکر میکنم تجربهٔ چند دهه تبلیغات مستقیم دینی در ایران موفق بودن این رویکرد را زیر سؤال برده است. در واقع ایدئولوژی حاکم بر ایران باعث شکلگیری فضایی دو قطبی شده که فرد جوان را بر سر یک دوراهی نامطلوب قرار میدهد: او یا باید دینِ ایدئولوژیک ارائه شده توسط نهادهای رسمی را بپذیرد و یا به کلی دین را کنار بگذارد. گزینهٔ سوم، یعنی درک و انتخاب آزادانهٔ دینِ حقیقی به مثابهِ راهنمای حرکت به سوی زندگیِ مؤمنانه به حاشیه رانده شده و دور از دسترس بسیاری از نوجوانان قرار گرفته است.
یکی از تأثیرگذارترین قسمتهای کتاب مقدس روایت «سامری نیکوکار» است که تا پیش از آشنا شدنم با افکار ایوان ایلیچ خوانشی سطحی و در واقع کاملاً نادرست از آن داشتم. در اینجا خلاصهای از تفسیر ایوان ایلیچ از این روایت را که به صورت آزاد از یکی از مصاحبههای او به نام «انحطاط مسیحیت» ترجمه کردهام ذکر میکنم.
دو ساعت پیش از تهران حرکت کردهاید و قرار مهمی در رشت دارید. سرتان حسابی گرم خواندن متنی است که باید دربارهاش صحبت کنید. تا اینجا همه چیز خوب پیش رفته است: تأخیری در کار نبوده؛ قرارها به دقت تنظیم شدهاند و همهٔ ضروریات سفر سر جایشان قرار دارند. از خواندن خسته میشوید. سرتان را بلند میکنید و نگاهی به بیرون میاندازید. تابلوی کنار جاده به چشمتان میخورد: «کاشان ۳۰ کیلومتر». متوجه میشوید که سوار اتوبوس اشتباهی شدهاید. بلافاصله تصویر دیگری در ذهنتان نقش میبندد: هیچچیز سفرتان سرجایش نیست؛ هیچکدام از ضروریاتی که به دقت مهیا کرده بودید دیگر اهمیتی ندارد؛ هیچچیز خوب پیش نرفته است. در این یادداشت ضمن استفاده از این تمثیل، دربارهٔ اهمیت توجه به نشانهها و آماده بودن برای غافلگیر شدن مینویسم.
نامهٔ زیبا و عمیق هیو سنت ویکتور به دوستش.
در عصرِ نمایش، دورانِ رسانههایِ دیجیتال و صفحههایِ نمایش، گسترهٔ دسترسی ما ظاهراً از «نزدیک و آشنا» عبور کرده و شاملِ «دوردستها و بیگانهها» نیز میشود. اما مشکلی وجود دارد؛ نمیتوانیم «خلوتِ انس» را بیابیم و در آن آرام گیریم. چرا؟