فرض کنید کارشناسی هستید که قرار است کیفیتِ یک فرشِ احتمالاً بسیار گرانقیمت را ارزیابی کند. در نقدِ آن فرش به کدام بیشتر توجه میکنید: کلّ یا اجزاء؟ کلیّت یا جزئیات؟ کیفیتِ یک اثرِ هنری را چطور؟ آنرا در کلیّتش جستجو میکنید یا در جزئیاتش؟ به همین نحو میتوان سؤالهایِ مشابهی طرح کرد: ارزشِ یک کالایِ صنعتی در کلیّتش است یا در جزئیاتش؟ کیفیت یک غذا به کلیّت آن مربوط است یا جزئیاتش؟ کیفیتِ یک تحقیقِ علمی در کلیّتِ روش و نتایجِ حاصلهاش است یا در جزئیاتِ آن؟ اعتماد و اعتباری که به تدریج بینِ دو انسان شکل میگیرد بیشتر مبتنی بر اندیشهها و گفتارها و رفتارهایِ کلّیِ آنهاست یا جزئیاتِ آنها؟ کیفیتِ زندگی در یک شهر بیشتر تابعِ خصوصیتهایِ کلّیِ حاکم بر زندگیِ مدنی در آن شهر است یا جزئیاتِ آن؟ اینها پرسشهایی هستند که هر روز و به شکلهایِ مختلف با آنها مواجه میشویم. در این نوشته سعی میکنم با نگاهی نظری و ذکرِ چند مثال پاسخِ این پرسشها را بدهم.