اشتیاق
این مجموعهٔ اشعار ترتیبِ معینی ندارند، اگر چه هر شعر با یک عدد مشخص شده است. این پست شامل اشعار شمارهٔ ۱۶ تا ۲۰ است.
این مجموعهٔ اشعار ترتیبِ معینی ندارند، اگر چه هر شعر با یک عدد مشخص شده است. این پست شامل اشعار شمارهٔ ۱۶ تا ۲۰ است.
همه میدانیم که پدیدهٔ موسوم به «فرار مغزها از کشور» پدیدهای شوم و ویرانگر است. جامعهای که بخش قابل توجهی از افراد برخوردارش رویاهایشان را در داخل آن جستجو نکنند و برای تحقق زندگی بهتر چشم به آنسوی مرزهایش داشته باشند حتماً بحرانزده است. اما رویکرد مناسب در قبال این پدیده چه میتواند باشد؟ آیا بازگشت مغزها به کشور تحت هر شرایطی خوب است؟
سه شرطِ اساسیِ توسعه عبارتند از: کارآیی، همسازی و کفایت.
در یادداشتِ قبلی توضیح دادم که توسعه، به معنایِ مرسومِ آن، در تعارضِ ساختاری با عدالت است. به این معنا که این نوع توسعه را «نمیتوان» در سراسرِ جهان و برایِ همهی ساکنانِ زمین گسترش داد. مطابقِ محکِ اخلاقیِ کانت، آنچه که به وضوح قابلِ تعمیم به همهی جهان نباشد غیرِاخلاقی است. اما آیا میتوان راهی اخلاقی…
چالش بزرگ توسعه این است که نمیتواند در سراسر جهان گسترش یابد، در نتیجه اصرار بر توسعه به معنای کنارگذاشتن ایدهی عدالت است.
کُرسی نمایندهی فرهنگی است که ریشه در تاریخ و جغرافیای بومی دارد و یکی از کارآمدترین و سادهترین روشهایِ گرم نگاه داشتنِ فضایِ زندگی و استراحت در فصولِ سرد است. اما چه چیز دشمنِ کُرسی است و کمر به حذفِ کُرسی و ذهنیتی که نمایندگی میکند بسته است؟
اصطلاحِ «توسعه» یا نسخهی جدیدتر آن به نامِ «توسعهی پایدار» را زیاد میشنویم. سیاستمداران، دانشمندان و صنعتگران از طیفِ چپ گرفته تا راست از ضرورتِ توسعه سخن میگویند. آنها که روشنفکرترند و چالشهای زیستمحیطی و اجتماعی وابسته به «توسعه» را بهتر میدانند، گاه از «توسعهی پایدار» سخن میگویند، بیآنکه همیشه متوجه این نکته باشند که توسعهی پایدار میراثدارِ توسعه است و مفهومِ عمیقاً جدیدی نیست. اصطلاحات و مفاهیمِ توسعهمحور آنقدر در ادبیاتِ فرهنگی و سیاسیِ ما رخنه کردهاند که گاه به صورتِ ارزشهایی بدیهی تلقی میشوند. اما نقدهایی عمیق به مفهومِ توسعه وارد است که اغلبِ آنها را میتوان به توسعهی پایدار هم وارد دانست. این نوشته که توسطِ یکی از بارزترین منتقدانِ توسعه نوشته شده خلاصهای از تاریخِ تحولاتِ مفهومِ توسعه ارائه میدهد.