گوناگونیِ ظاهری نظریههای اقتصادی نباید شما را دچار این تصور کند که با نگرشهاییِ عمیقاً متفاوت رو به رو هستید. همهی نظریههای اقتصادی دارایِ فصلِ مشترکی اساسی هستند: آنها بر پایهی فرضِ کمیابی[۱]scarcity استوار شدهاند تا حدی که میتوان گفت «اقتصاد، علمِ مطالعهی پدیدهها و رفتارها تحتِ فرضِ کمیابی است.» به عبارت دیگر، آنچه کمیاب است، در حوزهی علمِ اقتصاد میگنجد و آنچه کمیاب نیست خارج از حوزهی علمِ اقتصاد قرار میگیرد. مادامی که علمِ اقتصاد برای مطالعهی پدیدههای کمیاب به کار گرفته شود کارساز و تواناست، اما مشکل از وقتی شروع میشود که علمِ اقتصاد بخواهد برایِ توصیفِ همهی پدیدهها و ارزشهایِ اجتماعی به کار گرفته شود. در این صورت است که نادیده گرفتنِ خصوصیتِ بنیادینِ علمِ اقتصاد، یعنی «ناتوانیاش در درک یا توصیفِ آنچه کمیاب نیست» عوارضِ خطرناکی در پی خواهد داشت.
در تفکر اقتصادیک، پدیدههایِ غیرکمیاب بیارزش یا بیربط تلقی میشوند. همدارها[۲]commons، که به آنها کمونها یا منابعِ مشترک نیز گفته میشود، یکی از مهمترین حوزههایی هستند که ضمنِ ارزشمند بودن، لزوماً تحتِ شرایطِ کمیابی موردِ بهرهبرداری قرار نمیگیرند؛ به عبارتِ دیگر ارزشِ آنها لزوماً از جنسِ ارزشِ اقتصادی نیست. قبل از اینکه بحث را ادامه دهم، لازم میدانم که دربارهی به کارگیریِ کلیدواژهی «منبع» که در اصطلاحِ «منابعِ مشترک» به عنوانِ معادلِ فارسی commons به کار گرفته میشود هشدار دهم. منبع (resource)، معمولاً معنایی اقتصادی به همراه خود دارد که بهتر است با مفهومِ گستردهتر commons مخلوط نشود. با اینحال، متاسفانه این معادلِ نادقیق در زبانِ فارسیِ امروز رواجِ نسبی پیدا کرده است که امکانِ گفتگویِ دقیق دربارهی common ها را از گوینده یا نویسنده فارسی سلب میکند. در این یادداشت، من از معادلِ فارسیِ «همدارها» برایِ commons استفاده میکنم.
اقتصاددانهای متعددی سعی کردهاند همدارهایی که به وضوح برایِ ما انسانها ارزشمند هستند را به «منابعی اقتصادی که تحتِ شرایطِ کمیابی از آنها بهرهبرداری میشود» تبدیل کنند تا به این وسیله بتوانند آنها را توسطِ نظریههای اقتصادی توصیف کنند. از نظرِ آنها یک همدار تا وقتی که مثلِ جاذبهی زمین، نورِ خورشید یا اکسیژنِ موجود در جو، فراوان و ظاهراً «نامحدود» باشد بیارزش است (به زبان اقتصاددان: غیراقتصادی است). اما همهی همدارها نامحدود و در نتیجه بیارزش نیستند، بلکه همدارها میتوانند محدود باشند. با توجه به اینکه نگاهِ اقتصادیک روشی برایِ درکِ پدیدههایِ ارزشمند ولی غیرِ کمیاب ندارد، اقتصاددانها همدارهایِ محدود را «کمیاب» فرض کردند. تصورِ آنها این بود که چنانچه پدیدهای محدود و دارایِ ارزش باشد، دسترسی به آن حتماً تحتِ شرایط کمیابی رخ خواهد داد (در غیر اینصورت اقتصاددان به سختی خواهد توانست دلیلی برای ارزشمند بودن آن بیابد). این نوع همدارها، نظیرِ تعدادِ ماهیهای موجود در یک رودخانه یا میزانِ علف قابل چرا در یک مرتع، محدود به نظر میرسند و بهرهبرداری بیش از حد از آنها به نابودیشان منجر میشود. توصیفِ این نوع همدارها به مثابهِ «منابعی اقتصادی» با فرضِ کمیابیِ علمِ اقتصاد سازگار به نظر میرسد. به عبارتِ دیگر، مدلهایِ اقتصادی به راحتی میتوانند این منابع را توصیف کنند. به عنوانِ مثال، مفهومِ «تراژدیِ منابعِ مشترک» یکی از تأثیرگذارترین مفاهیمی است که همدارها را به مثابهِ منابعِ اقتصادی توصیف میکند و تأثیرِ شگرفی بر گسترشِ نگاهِ اقتصادیک به همدارها داشته است. این در حالی است که همدارها به مراتب متنوعتر و چندوجهیتر از آنچه هستند که اقتصاددانها با اصطلاحاتی نظیرِ «منابعِ مشترک» یا «همدارها به مثابهِ منابعِ اقتصادی» یا «بهرهبرداری از همدارها تحتِ فرضِ کمیابی» توصیفش میکنند.
یکی از متداولترین اشتباهاتی که در حوزههای مختلفِ نظری، از جمله در برخی مباحثِ اقتصادی، با آن مواجه میشویم، ناتوانی یا عدمِ دقتِ کافی در تمایز بینِ دو مفهومِ «محدودیت» (limitedness) و «کمیابی» (scarcity) است. این دو مفهوم اگر چه با هم همپوشانی دارند و همپوشانیِ آنها معمولاً همانجاست که قلمرویِ مشروعِ علمِ اقتصاد در آن قرار دارد، اما با هم تفاوتهایی اساسی دارند که نادیده گرفتنشان به همان اندازه توهمزا و خطرناک است که گسترشِ سرطانیِ منطقِ اقتصادی به همهی حوزههای زندگیِ فردی و اجتماعی.
محدودیت، معمولاً بر پایهی یک یا چند وجهِ فیزیکی و عینی شکل میگیرد و در همان رابطه هم تعریف میشود. فرضاً جرمِ کرهی زمین، تعدادِ ماهیهایِ موجود در یک رودخانه، تعدادِ اعضایِ بدنِ یک انسان، یا طولِ عمرِ طبیعی یک انسان، پدیدههایی «محدود» هستند که میتوان با مراجعه به این یا آن دستگاهِ علمی و نظری مرزهایشان را توصیف کرد؛ مثلاً میتوان نشان داد که جرمِ زمین چند کیلوگرم است، جمعیتِ ماهیها چقدر است، انسان چند عضو دارد یا چقدر عمر میکند.
اما کمیابی مفهومی ذهنی است که بر پایهی نیاز (need) بنا شده است. نیاز، نه ضرورت (necessity) است و نه تمایل (desire)، بلکه خواستهای (want) است که به مثابهِ مطالبهی دسترسی به کالاها و خدماتِ اقتصادی بازتعریف شده است. به این ترتیب، فرضِ کمیابی به این معناست که فرد به واسطهی یک نیاز که مفهومی ذهن ساخته است، مصرفِ کالاها و خدماتِ معینی را مطالبه میکند.
پدیدههای با ارزش ممکن است «عملاً نامحدود و غیرکمیاب» (مانندِ جاذبهی زمین یا نورِ خورشید)، «محدود و کمیاب» (مثلِ ماهیهایِ یک دریاچه) یا «محدود و غیرکمیاب» (مانندِ انگشتانِ دست) باشند. از نظرِ تفکرِ اقتصادمحور حالتِ اول بیارزش است و حالتِ آخر بیربط. اقتصاد فقط آنچه را که محدود و کمیاب است دارایِ ارزش و قابلِ توجه میداند. اشکالِ بنیادینِ این نگرش این است که بخشِ بزرگی از آنچه برایِ ما انسانها ارزشمند است را نادیده میگیرد، چون نمیتواند آنچه که فاقدِ ارزشِ اقتصادی است (کمیاب است) را ارزشمند بداند. به این ترتیب، آنچه خارج از حوزهی اقتصاد قرار میگیرد مُهرِ بیارزشی میخورد و به مثابهِ معدن یا زبالهدان پذیرایِ زوال میشود.
تفکیکِ دو مفهومِ یاد شده از یکدیگر اهمیتی کلیدی دارد. در بدنِ من یک قلب و دو کلیه وجود دارد. از نظرِ من قلب و کلیههایم دارایِ ارزشِ زیادی هستند، با اینحال، نگاهِ من به قلب یا کلیهام به عنوانِ «منابعی کمیاب» نیست. ماهیتِ ارزشِ قلب و کلیههایم برایِ من «غیراقتصادی» است. با اینحال، هیچکس نمیتواند این واقعیت را انکار کند که قلب و کلیههای انسان «محدود» هستند. هم تعدادِ آنها محدود است و هم ظرفیتِ فعالیت و طولِ عمرشان. اما حتی در نظر گرفتنِ این محدودیتها نیز، قلب یا کلیههایم را به منابعِ کمیابِ اقتصادی تبدیل نمیکند: من تحتِ شرایطِ کمیابی از مزایایِ قلب یا کلیههایم بهرهمند نمیشوم.
همین مثال را دربارهی فرایندِ رشد و یادگیری میتوان زد. کودک از توجهِ پدر و مادر و اطرافیان برخوردار میشود و بخشِ بزرگی از فرایندِ رشد و یادگیری در او به واسطهی در معرض بودن و کنجکاویِ طبیعیِ او انجام میگیرد. کودک تکلم به زبانِ مادری را بدونِ نیاز به خدماتِ کمیابِ اقتصادی (نظیرِ معلم) و صرفاً از طریقِ تعامل با اطرافیان میآموزد. تعاملِ پدر یا مادر با کودک، نامحدود نیست (پدر و مادر فقط ۲۴ ساعت در شبانهروز فرصت دارند!)، اما لزوماً کمیاب هم نیست. تبدیل کردنِ فرایندِ یادگیری کودکان به امری کمیاب از نتایجِ گسترشِ نظامِ مدرن (اقتصادی) در جامعه است.
اما یک مثال از هم از حوزهی همدارها بزنم. در اغلبِ محیطهایِ کشاورزی، بذر یک همدار است. همدار بنا به تعریف متعلق به همه است و دسترسی به آن توسطِ قفل، تخصص یا قانون محدود نمیشود. کشاورزان میتوانند آزادانه از بذرِ بومیِ متعلق به حوزهی همدارِ اجتماعِ خود بهرهبرداری کنند. کمیتِ بذر شاید محدود باشد، اما حقِ استفاده از آن محدود نیست و بهرهبرداریِ بیشتر از آن منجر به تکثیر و افزایش آن نیز میشود. هر کشاورزی حق دارد از بذرِ همدار استفاده کند. اقتصادیزه شدنِ بذر، به معنایِ خروجِ آن از حوزهی همداری و تبدیلِ آن به یک کالای اقتصادی (کمیاب) است. به این ترتیب، کشاورز باید حقِ بهرهبرداری از بذر را به فروشندهی صنعتی بذر پرداخت کند. علاوه بر این، به منظورِ تضمینِ وضعیتِ کمیابی و جلوگیری از تقویتِ بذرِ همدارانه، لشگری از سرمایهگذارها، اقتصاددانها، حقوقدانها، کارشناسانِ کشاورزی و سربازها بسیج میشوند تا بذرِ همدار را بد جلوه دهند یا به کلی ممنوع کنند و تنها گزینهی «از لحاظِ کارشناسی مناسب» یا «از لحاظِ قانونی مجاز» را استفاده از بذرهایِ صنعتی که بنا به تعریف کمیاب هستند اعلام کنند. چنین است که ثروتِ بذرِ همدار با فقرِ بذرِ کمیاب جایگزین میشود. این معامله در دراز مدت به زیانِ کشاورز تمام میشود.
من در حوزهٔ مدیریت و مهندسی محیطی تحقیق و تدریس میکنم: چطور میتوان کارآیی سیستمهای شهری و صنعتی را از طریق مطالعهٔ سیستمی، ایجاد پیوندهای موثر بین آنها و مدیریت بهتر پسماندها افزایش داد و ظرفیتها و امکانهای مختلف را ارزیابی نمود؟ در این حوزه سعی میکنم یک عملگرا و ارائهدهندهٔ راهحل باشم. در پسزمینهٔ مطالعاتیام علاقمند به تاریخ، مدرنیت، و شناخت و نقد قطعیتها و اسطورههای معاصر هستم. در این حوزه سعی میکنم ارائهدهندهٔ پرسشهای رادیکال و دشوار باشم. پیش از این، حدود هشت سال در صنایع بینالمللی نفت و گاز در ایران و برخی کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس کار کرده بودم.
این یادداشت، بهدرستی و با ژرفا، به یکی از کلیدیترین مفاهیم و مبانیِ علم اقتصادِ جدید میپردازد و نقطهای اهرمی را برای عبور از اقتصاد رایج (اقتصاد کمیابی) به سوی اقتصادی دیگر ( اقتصاد همداری)، به ما نشان میدهد؛ چراکه -به زعم بنده- community و commons (باهمستان و همدارها)، مهمترین قربانی و درعینحال چالشِ نظام سرمایهداری و اقتصادِ کمیابی رایج هستند.
سپاس فراوان از افقگشایی و روشنگریِ شما، روزبه گرامی
ممنون از لطف و توجه شما علیرضا.