سیاره‌هایی که هرگز استعمار نخواهیم کرد

در عصر تکنیک توسط

استفان هاوکینگ معتقد است که بشریت در معرضِ خطراتِ بزرگی که خود ایجاد کرده قرار دارد، اما می‌تواند با رفتن به فضا و مسکون‌سازی سیاراتِ دیگر از نابودی و انقراض جان به در برد. او فهرستی از خطراتی که هستیِ ما را تهدید می‌کنند بر می‌شمارد که شاملِ مواردی نظیرِ جنگ هسته‌ای، گرمایشِ جهانی و ویروس‌هایِ دستکاریِ ژنتیک شده است. او از این هم فراتر می‌رود و اصولاً پیشرفت در عرصه‌ی علم و فن‌آوری را به عنوانِ سرچشمه‌ی ایجادِ خطرهایِ نوین و افزاینده معرفی می‌کند. این‌طور به نظر می‌رسد که استفان هاوکینگ معتقد به وجودِ چیزی اساساً فاجعه‌آفرین در پیشرفت است که هر چه پیش‌تر برویم عیان‌تر خواهد شد.

آقایِ هاوکینگ در نگرشِ خود نسبت به آینده‌ی بشر تنها نیست. اما آن‌چه نگاهِ او را خاص‌تر می‌کند تلفیقِ دو گفتمانِ مرسوم نسبت به آینده‌‌ی انسانِ مدرن است. یکی از این گفتمان‌ها، آینده را به مثابه نوعی جهنم در نظر می‌گیرد. روایتی بدبینانه از ویران‌شهری که در آن انسان یا به کلی منقرض شده و یا برایِ ابد به عقوبتی شوم دچار گشته است. این گفتمان در کُنهِ خود جبرگراست و عرصه را بر راه‌ِحل‌هایِ سیاسی یا اجتماعی تنگ می‌گیرد و امکانِ بروزِ آن‌ها را نادیده گرفته و ناچیز می‌شمارد. استفان‌ هاوکینگ نیز، هم‌صدا با این گفتمان، نسبت به آینده‌ی انسان کاملاً بدبین است. او مسیرِ انسان بر زمین را منتهی به بن‌بستی می‌بیند که صرفِ‌نظر از اراده‌ی جمعیِ ما و نسل‌هایِ آتی بر ما تحمیل خواهد شد.

اما گفتمانِ دوم تصویرِ آینه‌یی گفتمانِ اول است و آینده را به مثابهِ بهشتی فرض می‌کند که در آن انسان، به کمکِ معجزه‌ی کار و خلاقیتِ خود بر چالش‌هایِ طبیعی و اجتماعی‌اش فائق آمده و آرمان‌شهری بنا نهاده است. بر اساسِ این روایت، «پیشرفتِ دائمی تا رسیدن به آرمان‌شهر» یک افسانه نیست، بلکه بشارتی است که با دستیابیِ انسان به دانش و فن‌آوری‌هایِ بی‌نهایت پیچیده و قدرتمند تحقق خواهد یافت. استفان هاوکینگ، از این منظر که معتقد است بشر قادر خواهد بود به سیاره‌ها و ستاره‌هایِ‌ مجاور سفر کرده و آن‌ها را مسکونی سازد نسخه‌ای از همین گفتمان را روایت می‌کند. در روایتِ او انسان به نهایتِ قدرت دست خواهد یافت، منتها مسیرِ او برایِ رسیدن به چنین قدرتی از کنارِ زوال عبور می‌کند. انسان در زمین نابود می‌شود، اما پیش از آن توانسته است سوار بر سفینه‌ی نوح زمین را ترک کند و در ماورایِ زمین سکنی گزیند.

هاوکینگ خوش‌دلانه باور دارد انسان که نتواسته است روی زمین —این محیطِ بی‌نظیر برایِ حیات که در چند هزار سالِ‌ اخیر نیز میزبانِ سخاوت‌مندِ همه‌ی تمدن‌هایِ بشری بوده— زندگیِ پایایی شکل دهد و به سرعت در حالِ رسیدن به بن‌بست‌هایِ اکولوژیک و اجتماعی است، به شکلی معجزه‌آسا قادر خواهد بود سوار بر زرورقی فلزی معلق در فضایِ سردِ خالیِ بی‌پایان، ادامه‌ی حیاتِ متمدنانه‌اش را تضمین کند!

نه هاوکینگِ عزیز! به جز چند ماجراجوییِ پرهزینه‌‌ و بی‌حاصل در خالی‌هایِ پیرامونِ زمین، ما هرگز به فضا مهاجرت نخواهیم کرد. ما جایی نمی‌رویم، جایِ ما همین‌جا رویِ زمین است و همه‌ی آینده‌های‌مان را نیز همین‌جا شکل خواهیم داد و نه در آسمان. در ضمن نگران نباش. به احتمالِ زیاد ما هرگز نخواهیم توانست خودمان را به کلی منقرض کنیم؛ باور کن این هم یکی دیگر از توهم‌هایِ ما درباره‌ی قدرتِ خودمان است. اما حتماً شاهدِ زوالِ تمدنِ پرزرق و برقی که رویِ حبابی از جنسِ نفت و غرور ساخته‌ایم خواهیم بود. سرنوشتِ ما نه شکوهِ پرواز به آرمان‌شهر را دارد، نه هیبتِ سقوط در ویران‌شهر را. آینده‌ی ما کم‌رنگ‌تر و عادی‌تر از این‌حرف‌هاست: مسیری طولانی، پر فراز و نشیب و فروتنانه به سویِ تمدنِ فقیر و پرمحنتی که بر فرازِ ویرانه‌هایِ شهرهایِ مدرن‌ بنا خواهیم کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

*

بروید بالای صفحه