نشانه‌ای شوم

در واقعیت و نمود توسط

وحشت به سرعت جامعه‌شان را فرا می‌گرفت. وحشتی که با مصیبتِ ناشی از سیل‌ها و خشک‌سالی‌ها و طوفان‌ها فرق داشت. اخیراً ویروسی مجدداً شایع شده بود که توسطِ نوعی پشه به بدن منتقل می‌شد و ظاهراً فقط آنفلوآنزایِ خفیفی در بدن ایجاد می‌کرد. اما اگر بیمار زنی باردار می‌بود، ممکن بود ماه‌ها بعد کودکی با سری کوچک به دنیا بیاورد. کسی نمی‌دانست چکار باید کرد. دولت‌هایِ پنج کشور، از سرِ اضطرار، از شهروندانِ زن‌ِ خود خواسته بودند که باردار نشوند و بچه‌دار شدن را تا آن‌جا که می‌توانند به تعویق بیاندازند. این طور به نظر می‌رسید که تولیدِ مثل بیش از حد خطرناک شده است…

… به این فکر می‌کرد که زن‌ها باید از مبنایی‌ترین و زیباترین اقدامِ انسانی دوری جویند. اما آن‌ها که اکنون باردارند چطور؟ وحشت و اضطرابِ ماه‌هایِ آتی‌شان را چطور می‌توان وصف کرد؟ ماه‌هایی که در لحظه‌هایی تلخ از جنسِ ترس، اضطراب، خشم و گناه سپری خواهد شد، نه در امن و آرامش…

بندهایِ بالا بخشی از یک داستانِ علمی-تخیلی درباره‌ی ویران‌شهری در آینده نیست. اگر دوست دارید می‌توانید خبرهایش را بخوانید. کافی است درباره‌ی «ویروسِ زیکا» (Zika) جستجو کنید. شیوعِ این ویروس حتماً آپارتایدِ جدیدی در سطحِ جهان ایجاد خواهد کرد. دیواری که به دیوارهایِ فعلی میانِ فلسطین و اسرائیل، آوارگانِ جنگ-فقر و اروپا، آفریقایِ ابولا زده و جهانِ متمدن و … اضافه خواهد شد؛ این‌بار بینِ آمریکایِ لاتینِ آلوده به زیکا و سایرِ جهانِ متمدن.

شکی نیست که شیوعِ این ویروس به معنایِ پایانِ دنیا نیست، اما نشانی شوم از زوالِ تمدنِ امروز در خود دارد که شاید ماندگارتر و مهیب‌تر از خودِ بیماری باشد. چرا که به سختی می‌توان روزی را فراموش کرد که زادن به کاری ترسناک تبدیل شد.

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

*

بروید بالای صفحه