این یادداشت توسطِ «داریوشِ شایگان» نگاشته شده که برایِ مراجعهٔ آتیِ خودم اینجا عیناً تکرار میکنم؛ البته بعد از ویرایش و افزودن زیرنویسها و برخی توضیحات کوتاه. این یادداشت خلاصهای است از کتابی که آقای شایگان دربارهٔ هانری کُربن تألیف کرده است: «هانری کربن: آفاق تفکر معنوی اسلام ایرانی؛ داریوش شایگان، ترجمه توسط باقر پرهام؛ نشر فرزان روز ۱۳۹۲».
آبشخور فکر کُربَن
آبشخور فکر کُربَن چه بود؟ قبل از این باید بگویم من اسلامشناس نیستم، رشتهام هندشناسی است، و اگر کتابی دربارهٔ کُربَن نوشتم به علت دوستیام با کُربَن بود که حدود هفده، هجده، سال طول کشید. کُربَن راهنمای کار من بود، مرا با هند آشنا کرد. راهنماییام کرد به طرف ترجمهٔ رسالهٔ «سانسکریت» به فارسی؛ و بعد به همراه لاکومب[۱]Olivier Lacombe، هندشناس فرانسوی، استاد راهنمای تز دکترای من بود. این است که دِینی داشتم و با نوشتن کتابی میخواستم آن را ادا کنم. در واقع این کتاب دید کُربَن از اسلام است نه دید من، نگاهی است که او به ایران و اسلام داشته. کُربَن اصولاً آدمی بود که در آن واحد در جوانیاش چندین کار انجام داد، هم اسلامشناس بود هم آلمانشناس و هم به هند گرایش داشت. چون سانسکریت خواند به بودیسم علاقهمند شد. طبیعتاً آدمی بود چند وجهی. در اینجا منابع فکریاش را نشان میدهم و خواهم گفت چگونه این منابع و این خوراکی که او از این منابع گرفت تبدیل به تفکر بعدیاش شد و چگونه در قالب جهان ایرانی شکل گرفت.
در واقع ایران برای کُربَن یک قالب بود. کُربَن قبل از هر چیز فرانسوی است، متفکری فرانسوی—با این دید هم باید دیدش. البته شرقشناس است، ولی بیش و پیش از آن به سنتی که در خود فرانسه ریشه دارد متعلق است. دوم اینکه خیلی اروپایی است، به تفکر اروپایی بسیار علاقهمند بود. عاشق شکسپیر[۲]William Shakespeare و بلیک[۳]William Blake بود[آ]در متنِ اصلی منتشر شده در وب، آمده «بکیک». تصورِ من این است که منظور بلیک، یعنی ویلیام بلیک است. ر.، اغلب راجع به آنها حرف میزد، از رمانتیسم آلمان و متفکران آلمان اطلاعات دقیق داشت، به ایتالیا هم خیلی علاقه داشت. اروپایی به تمام معنا بود، ضمناً به آسیا و ایران عشق میورزید؛ و خیلی هم ضد عرب و ضد ترک بود. به همین دلیل میگفت که من دو کشوری که از همه بیشتر دوست دارم یکی ایران است و یکی یونان. البته یونان به دلیل واضحی که همه میدانید و ایران هم که کشور دومش بود. کُربَن هرگز مسلمان نشد. هرگز پروتستان نشد. کاتولیک متولد شد و کاتولیک از دنیا رفت. ولی زنش پروتستان بود، به هر حال هرگز دین عوض نکرد، و هیچ وقت هم ادای شرقیها را درنیاورد. یعنی مثل فرانسویها غذا میخورد، نه لباسش تغییر کرد نه رفتارش. خیلی آدم «اوتانتیکی»[۴]authentique بود، به معنای غربی کلمه؛ این از رفتار کُربَن.
منابع کُربَن
اگر بخواهیم منابع کُربَن را مطالعه کنیم، میبینیم از جوانی در چند رشته کار کرد. کُربَن شاگرد ژیلسون[۵]Etienne Gilson بود و طبعاً به تتبعات قرون وسطایی کشیده شد. اینکه چگونه ژیلسون متون لاتینی را که از عربی ترجمه شده بود معنی میکرد در کُربَن خیلی تأثیر گذارد. دوم در کلاس درس بِرِهیه[۶]Émile Bréhier حضور مییافت؛ کلاسی راجع به فلوطین[۷]Plotinus و اوپانیشادها[۸]Upanishads که نتیجتاً هند بر او اثر گذاشت. سوم اینکه کُربَن شروع کرد به خواندن سانسکریت و عربی و در عین حال فارسی. طبیعتاً به یک جایی رسید که باید یا هندشناس میشد یا اسلامشناس، زیرا در آن زمان نمیشد هر دو رشته را انتخاب کند. طبیعتاً گرایش به جهان اسلامی پیدا کرد، آن هم به جهت ماسینیون[۹]Louis Massignon. ماسینیون نقش اساسی در زندگی او داشت. چهارمین منبع کُربَن آلمان است. در واقع کُربَن را میبینیم که به صورت سالک راه میافتد در اروپا و میرود به آلمان. آلمان خیلی در او مؤثر بود و البته کلاسهای ژان بروزی[۱۰]Jean Baruzi و ژوزف بروزی[۱۱]Joseph Baruzi که دو برادر بودند که در کلژ دوفرانس راجع به ادیان درس میدادند؛ و از طریق ژان بروزی، کُربَن با تمام متفکران پروتستان از شلایرماخر[۱۲]Friedrich Schleiermacher بگیریم تا برسیم به دیلتای[۱۳]Wilhelm Dilthey، کارل بارت[۱۴]Karl Barth—که در واقع یک متکلم تفکرات آلمانی بود—و هایدگر[۱۵]Martin Heidegger آشنا میشود. کُربَن اولین مترجم بارت به زبان فرانسه بود، همچنین اولین مترجم هایدگر به زبان فرانسه. ولی قبل از اینکه اینها را ترجمه کند، سهروردی را ترجمه کرده بود یعنی اینطور نیست که از آلمان به ایران رفته باشد. نه، هم زمان این کارها را انجام داد و این نکتهٔ بسیار مهمی است.
کُربن بعد از ترجمهٔ سهروردی سفری به آلمان میکند و برخوردش با تمام روشنفکران آلمانی بود. اول با رودلف اُتو[۱۶]Rudolf Otto آشنا میشود که متفکری است که کتاب داس هایلیگه[۱۷]Das Heilige را نوشته بود که در سال ۱۹۱۶ به چاپ رسیده و اثر عجیبی در اروپا کرد. داس هایلیگه یعنی قُدسی، امر قدسی، نحوهٔ تجلی قدسی چگونه است. او یک کتاب دیگر هم نوشته بود که در آن دو عارف بزرگ غرب و شرق: مایستر اکهارت[۱۸]Meister Eckhart و شانکرای چای[۱۹]Adi Shankara هندی را مقایسه میکند. بعد برخوردش با ارنست کاسیرر[۲۰]Ernst Cassirer نویسندهٔ بزرگ فلسفهٔ تمثیلی بود که کُربَن از او خیلی تأثیر گرفت، فهمید که زمان و مکان بر حسب اینکه به درجات گوناگون وجود تعلق داشته باشد وجوه دیگری میگیرد.
کُربَن در جمع اشراقیان جهان
در سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰ کُربَن عضو گروهی شد که به « اِرانوس »[۲۱]Eranos معروف بود. «اِرانوس» مؤسسهای است که در سوئیس و ایتالیا تأسیس شده بود. یک خانم سوئیسی آن را تأسیس کرده بود و عنوان «اِرانوس» را رودلف اُتو به آن داده بود یعنی پیک نیک. در واقع سالی یک بار تمام دانشمندان اشراقی آنجا جمع میشدند و روی مسائل مختلف صحبت میکردند. کُربَن بیش از یک ربع قرن عضو آنجا بود و در جلساتش شرکت میکرد. بیشتر نوشتههایی که آنجا ارائه داد تبدیل به کتاب در اسلام ایرانی[۲۲]En Islam iranien شد. تمام کارهایش را آنجا کرد. در واقع آنجا یک آزمایشگاه بود. در آنجا با آدمهای بزرگی برخورد کرد، مثل کارل کرنیی[۲۳]Károly Kerényi، میرچا الیاده[۲۴]Mircea Eliade، آدولف پورتمان[۲۵]Adolf Portmann، گردهارد فان دِر لِهاو[۲۶]Gerard van der Leeuw هلندی، که بزرگترین متخصص ادیان بود، سوزوکی[۲۷]Daisetsu Teitaro Suzuki، ارنْسْت بنتْس[۲۸]Ernst Benz متفکر و فیلسوف آلمانی از دانشگاه ماربورگ[۲۹]Marbburg، ژیلبر دوران[۳۰]Gilbert Durand، جیمز هیلمن[۳۱]James Hillman آمریکایی، دیوید میلر[۳۲]David L. Miller، گرشوم شولم[۳۳]Gershom Scholem متکلم کلیمی و استاد بزرگ عرفان یهودی. او با تمام این افراد آشنایی داشت. من خودم یکبار، در آنجا سخنرانی داشتم. در واقع محیط آنجا خیلی عجیب بود، چون روح گردانندهاش یونگ[۳۴]Carl Gustav Jung بود و دوستی کارل گوستاو یونگ و کُربَن خیلی مهم است و کُربَن خیلی از مسائلی که به آن علاقهمند بود در یونگ یافت. از جمله مسئله مهمی که در کُربَن تأثیر گذاشت و در این راه وارد شده بود مفهوم «تفرید»[۳۵]individuation بود. یونگ به او میگفت که چگونه با متون مقدس برخورد کند و چگونه این قرائت تبدیل به رویدادی درونی میشود.
معنای ایران برای کُربَن
اگر بخواهیم تمام این چیزهایی که کُربَن از افراد مختلف گرفته بود در قالب تفکر ایرانی بگذاریم میبینیم که تمام اینها رفتهرفته رشد میکنند، شکل میگیرند و بعد در قالب تفکر ایرانی جای میگیرند. برای اینکه ایران برای کُربَن که سه معنی داشت: (۱) کشور «میانه و میانجی» بود، یعنی نگاه دو سویه داشت. یک سو به هند و خاور دور و یک نگاه به تمدنهای بینالنهرین و جهان غرب. (۲) از لحاظ وجودشناختی، ایران «دنیای خیال و تخیل» بود، در اینجا بود که عالم مثال واقعاً نقش عالم متافیزیک به خود گرفته بود. (۳) از لحاظ زمان، دنیای بینالزمانین بود یعنی زمان انتظار بود. این سه مرحله را کُربَن در ایران یافت و به آن میگفت «دنیای میانه و میانجی». این است که از این طریق وارد دنیای ایران شد و تمام این مفاهیم را خواهم گفت که چگونه شکل گرفت. مثلاً از دورهای که با کارل بارت برخورد کرد و دیالکتیک من و تو. تفکر بارت الهیات دیالکتیکی یعنی گفتگو بین من و خداست، در مقابل فرمول دکارت که میگوید: «میاندیشم پس هستم» بارت میگفت: «اندیشه میشوم پس هستم». پس «یک نفر دیگر میاندیشد». این دیالوگ در تفکر ایرانی تبدیل شد به «دیدار با فرشته» که در انواع و اقسام صورتها در رسائل سهروردی جلوه میکند. چه پیر، چه جوان، چه سروش، چه سیمرغ و چه دوست در شعر حافظ.
تمام اینها در صور گوناگون جلوه میکند. مفهوم حوادثی که در درون به صورت یک رویداد دیده میشود به تأویل تبدیل میگردد و به صُور مختلف در تفکر ایران جلوهگر میشود.
دِین کُربَن به هایدگر و ملاصدرا
ارتباط با هایدگر، مخصوصاً مفهوم نیستی (ترس آگاهی) و یا ارتباط با نیستی (angst) هم البته بسیار مهم است. چون کُربَن مترجم هایدگر—به زبانِ فرانسه—بود ولی همیشه راجع به هایدگر میگفت هایدگر از «دازاین»[۳۶]Dasein عدول نکرده یعنی تفکرش محدود شده به «دازاین»[ب]دازاین واژهای آلمانی است که به «آنجا بودن» و یا «آنجا هستی» ترجمه شده است. این واژه در انگلیسی هم اغلب «existence» ترجمه شده است. هایدگر عبارت دازاین را برای اشاره به تجربهٔ «بودن» که مختص به انسان است استفاده میکرد. بدین معنی که دازاین یک شکل از بودن میباشد که از مسائلی همچون «شخص»، «مرگ» و معضل یا پارادوکس «زندگی در ارتباط با دیگر انسانها درحالی که درنهایت با خود تنها میباشد»، آگاه است و باید با آنها مواجه شود.—از ویکیپدیا؛ و اینکه تنها چیزی که هایدگر به من آموخت این بود که تفکر در فلسفه یعنی تأویل. این بود دِینی که کُربَن نسبت به هایدگر داشت. میگفت در «دازاین» من نمیتوانم به مفهوم معاد برسم. اگر هایدگر معتقد بود که انسان موجودی است برای مرگبودگی، با تفکر فلسفهٔ ملاصدرا من به این مفهوم رسیدم که انسان موجودی است ورای مرگ؛ و این ماوراء بودن فرقی است که کُربَن را از هایدگر جدا میکند.
سیر چهارگانه کُربَن در جهان ایرانی
در واقع این سیر کُربَن است وقتی وارد جهان ایرانی شد. در واقع تبدیل به چهار حرکت بزرگ میشود که من سعی کردم در کتابم نشان دهم. البته این عین عبارت کُربَن نیست ولی میشود از خلال نوشته هایش در آورد. چهار حرکتی است که من به آنها میگویم: (۱) حرکت «از نبوت به ولایت»، حرکتی که وجه آن نبوی است؛ (۲) حرکتی که وجهِ آن وجودی است و «از اصالت ماهیت به اصالت وجود» است، یعنی از ابن سینا به ملاصدرا؛ (۳) حرکت «از قصههای تمثیلی به رویداد آن به درون»، یعنی تمام قصص تمثیلی سهروردی که میشود به آنها گفت وجه روایی؛ (۴) و سرانجام حرکت «از عشق انسانی به عشق خدایی و عشق ربانی» که میتوان به آن گفت وجه عاشقانه. این چهار حرکت را کُربَن در تفکر ایرانی مطالعه کرد؛ و برای هر کدام یک مثال اعلی، یک رهبر درونی، پیدا کرد؛ و یک نحوهٔ شناسایی. اجمالاً میگویم در شیوهٔ نبوی مثال اعلی محمد (ص) و مهدی (عج) است. مهدی (عج) در واقع وجه اُخروی پیامبر اسلام است. راهبر درونی یا روحالقدس است، جبرئیل نحوه شناسایی وحی و الهام است. موقعی که به وجه وجودی میرسیم مثال اعلی زرتشت است و افلاطون به عنوان فیلسوف که سرانجام در سهروردی یکی شده. راهبر درونی عقل فعال است. نحوهٔ شناسایی علم حضوری و علم شهودی است. در وجه روایی «تیپ آنترپولوژی»[۳۷]type anthropologique، مثال اعلی کیخسرو است، راهبر درونی سیمرغ یا سروش، و نحوه شناسایی دیدن جام جم یعنی جام جهانی است. موقعی که به وجه چهارم که وجه عاشقانه است میرسیم نمونهٔ مثال اعلایش مجنون است، راهبر درونیاش معشوقِ ازلیْ لیلی است؛ و نحوهٔ شناسایی از دیدگاه جذبه عاشقانه است یا از دیدگاه روزبهان، «التباس». خلاصه کُربن این چهار صورت را در ایران یافت.
این چهار صورت را فقط در تفکر شیعی ایرانی میتوانست بیابد، برای اینکه قبل از عقلِ فعال فلاسفه و وحی پیامبران یکی شده بود و اگر این کار را یکی نمیکردیم نمیتوانستیم این چهار ساخت را که من به آنها اشاره کردم، استخراج کنیم. چنانچه در تفکر تسنن عربی اینها جز یکی دو تا بیشتر نیستند، شاید یکیاش باشد چون نه فلسفهاش هست، نه از نبوت به ولایت در آن خبری هست فقط جنبه عرفانیاش است. این حرکتی بود که کُربَن در تفکر ایرانی کرد.
کُربَن؛ منتقد بزرگ مدرنیته
کُربَن در زمرهٔ بزرگترین منتقدین فکر تجدد است، به یک اعتبار در زمرهٔ متفکرینی است که در قرن بیستم سعی کردند عقل و خرد غربی را بشکنند، کُربَن یکی از آنها است. سعی میکند در واقع در مقابل افسونزدایی از جهان که یکی از نشانههای تفکر دنیوی است، نقش فرشته را نشان بدهد؛ در مقابل اسطورهزُدایی از زمان، سعی میکند حوادث رویدادهای عالم قدسی را نشان دهد؛ در مقابل طبیعی شدن انسان، اشاره به تفرید میکند—یعنی برخورد با خود؛ و در مقابل ابزاری شدن عقل، به علم حضوری و یا علم شهودی اشاره میکند. در واقع به یک اعتبار میتوان گفت کُربَن زائر یا سالک است[پ]انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران، هانری کربن ، تهران، هرمس، ۱۳۷۹.
این یادداشت توسطِ من نوشته نشده و عیناً اینجا بازنشر شده است. علتِ اینکه آنرا اینجا بازنشر کردهام اهمیتی است که یادداشت به صورتِ شخصی برای من داشته است. بازنشرِ آن برایِ دسترسی و مراجعهٔ راحتِ خودم به آن است.
Olivier Lacombe ↩
William Shakespeare ↩
William Blake ↩
authentique ↩
Etienne Gilson ↩
Émile Bréhier ↩
Plotinus ↩
Upanishads ↩
Louis Massignon ↩
Jean Baruzi ↩
Joseph Baruzi ↩
Friedrich Schleiermacher ↩
Wilhelm Dilthey ↩
Karl Barth ↩
Martin Heidegger ↩
Rudolf Otto ↩
Das Heilige ↩
Meister Eckhart ↩
Adi Shankara ↩
Ernst Cassirer ↩
Eranos ↩
En Islam iranien ↩
Károly Kerényi ↩
Mircea Eliade ↩
Adolf Portmann ↩
Gerard van der Leeuw ↩
Daisetsu Teitaro Suzuki ↩
Ernst Benz ↩
Marbburg ↩
Gilbert Durand ↩
James Hillman ↩
David L. Miller ↩
Gershom Scholem ↩
Carl Gustav Jung ↩
individuation ↩
Dasein ↩
type anthropologique ↩
آ) در متنِ اصلی منتشر شده در وب، آمده «بکیک». تصورِ من این است که منظور بلیک، یعنی ویلیام بلیک است. ر. ↩
ب) دازاین واژهای آلمانی است که به «آنجا بودن» و یا «آنجا هستی» ترجمه شده است. این واژه در انگلیسی هم اغلب «existence» ترجمه شده است. هایدگر عبارت دازاین را برای اشاره به تجربهٔ «بودن» که مختص به انسان است استفاده میکرد. بدین معنی که دازاین یک شکل از بودن میباشد که از مسائلی همچون «شخص»، «مرگ» و معضل یا پارادوکس «زندگی در ارتباط با دیگر انسانها درحالی که درنهایت با خود تنها میباشد»، آگاه است و باید با آنها مواجه شود.—از ویکیپدیا ↩
پ) انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران، هانری کربن ، تهران، هرمس، ۱۳۷۹ ↩