وقتی یک حادثهٔ طبیعی و در مقیاسِ بزرگ نظیرِ زلزلهٔ اخیر در استان کرمانشاه رخ میدهد طبعاً جامعه با قربانیانِ حادثه همدلی میکند. مردمِ مهربان در سراسرِ ایران—و جهان—سعی میکنند به سهمِ خود به بازماندگانِ حادثه کمک کنند. اما این کمکها چه وقت و چگونه لازم هستند؟ من در مقابلِ همهٔ انسانهایی که قلبشان برای کمک کردن به دیگران میتپد تعظیم میکنم و دستشان را میبوسم؛ و با اینحال اجازه میخواهم یک نکتهٔ مهم را با شما مطرح کنم. شاید شما هم در آن حقیقتی را بیابید.
روزها و بلکه هفتههایِ اول بعد از حادثه را میتوانیم «فازِ بحرانی» یا «فازِ اضطراری» تلقی کنیم. در فازِ اضطراری، اولویتها رویِ اولیهترین و حیاتیترین موضوعات است: یعنی بیرون آوردن زندهماندهها از زیرِ آوار، یافتن و شناسایی و دفنِ اجساد، ارائهٔ خدماتِ درمانی به مجروحان، اسکانِ موقتِ آوارهشدگان، ارائهٔ نیازهایِ اولیهٔ غذایی و بهداشتی و … اگر مقیاسِ حادثهٔ طبیعی به شکلی غیرِقابلِ تصور بزرگ نباشد—که در کشورِ ما با توجه به تجربهٔ جنگ و همینطور وقوعِ زلزلههایِ مهیبِ تقریباً هر پنج یا ده سال یکبار، این دست حوادثِ طبیعیِ بزرگ معمولاً غیرقابلِ تصور نیستند—معمولاً نهادهایِ رسمی یا تخصصی به سرعت و کفایت وارد عمل میشوند و تا حد زیادی از عهدهٔ مدیریتِ فازِ اضطراری بر میآیند. در صورتِ نیاز، آنها میتوانند از برخی کمکهایِ مردمی نیز استفاده کنند، اما اولویتبندی و مدیریتِ اصلیِ کار دستِ خودشان است. در این میان نباید نقشِ جمعیتِ هلالِ احمرِ ایران را دستِ کم بگیریم؛ نهادی که با حدودِ یک قرن سابقه و تجربههایِ متعدد و منحصر به فرد در جنگ و انواعِ سوانحِ طبیعی و بهرهگیری از انواعِ استعدادها و ظرفیتهایِ داوطلبیِ بومی و محلی، بدونِ شک در شمارِ توانمندترین و باتجربهترین نیروهایِ امدادی در سراسرِ جهان به شمار میرود. علاوه بر این، در فازِ اضطراری انواعِ نهادهایِ دولتی، نظامی، مردمنهاد و بینالمللی واردِ عمل میشوند و عملیاتِ امداد را مدیریت میکنند، یا به شکلی هماهنگ در آن مشارکت میورزند. در این مرحله، اقداماتِ داوطلبانه بهتر است تا حد امکان با این نهادهایِ اصلی هماهنگ باشد. این به این معنا نیست که من اهمیتِ این اقدامات را ناچیز میشمارم. ابداً. به نظرِ من، در تحلیلِ نهایی، هیچ نهادی نمیتواند جایگزینِ اقدامِ بیواسطهٔ افراد در کمک کردن به کسی که به آن نیاز دارد باشد. اما صرفاً به یک واقعیتِ دیگر اشاره میکنم که در شرایطِ اضطراری نباید بیش از حد «مغرور» و «خودخواه» بود: خیلی از کارهایی که در این مرحله به صورتِ ناهماهنگ انجام میشود، اگر چه از نظر شخصی و احساسی بسیار خوشایند است و با نیتِ خوبی هم انجام میشود، اما شاید به اندازهٔ کافی موثر نباشد. نتیجه این میشود که تعدادِ زیادی «کنسرو» و «پتو» به برخی مناطقِ دمِ دست رسانده میشود؛ تا حدی که بخش قابلِ توجهی از این اقلام نیز هدر میرود؛ یا نصیبِ افرادِ فرصتطلب میشود. اگر هم شخص بخواهد خودش اقدام کند و در فازِ بحرانی به مناطقِ دوردستتر برود، با توجه به عدمِ تجربهٔ کافی در امداد، به احتمالِ زیاد ممکن است به یک عاملِ مزاحم تبدیل شود که منابع حیاتی نظیرِ جایِ خواب، مسیرِ تردد، سوخت، کانالهایِ ارتباطی و غیره را اشغال میکند. خلاصه اینکه، اگر به صورتِ مستقل قصدِ کمک کردن دارید، توجه کنید که بهتر است به نوعی خودتان را با نهادهایِ اصلی و با تجربهتر هماهنگ کنید. سعی کنید در این دام نیفتید: نیازِ عاطفیِ خودتان به کمک کردن را بالاتر از نیازهایِ واقعیِ آسیبدیدگان قرار ندهید. چه بسا افرادِ نیکوکاری که به واسطهٔ شوق و عجلهای که در فازِ اضطراری دارند در این دام میافتند.
در فازِ اضطراری، اخبارِ مربوط به حادثه در صدر قرار دارد، همهٔ جامعه از مشاهدهٔ تصاویرِ دلخراش متأثر است؛ آسیبدیدگان در کانونِ توجهِ رسمی و غیررسمی قرار دارند. اما بعد از اینکه روزها و هفتههای اول سپری شد، وضعیت از «فازِ اضظراری» خارج میشود، ولی «عادی» نمیشود. چطور ممکن است بعد از گذشتِ چند هفته، وضعیتِ خانوادهای که خانهاش ویران شده و چه بسا برخی اعضایِ آن دچارِ آسیبهایِ جانی نیز شده باشند «عادی» شود؟ خیر. وضعیتِ مردمِ بحرانزده، تا ماهها و بلکه سالها عادی نخواهد شد، اگر چه بسیاری از زخمها به تدریج التیام خواهند یافت؛ حتی اگر جایِ آنها برای همیشه باقی بماند. اجازه دهید نامِ این وضعیت را «فازِ بهبود» بنامیم. در فازِ بهبود، مناطقِ آسیبدیده از صدرِ خبرها خارج شدهاند و همراه با آن از افقِ ذهنی و عاطفی جامعه نیز. دیگر کسی هیجان کمککردن و ارسالِ هدیههایِ نقدی یا غیرنقدی به مناطقِ بحرانزده را ندارد. افراد نیازِ عاطفیشان برایِ رایگانبخشی و کمککردن را در جاهایِ دیگری جستجو میکنند. فرضِ عمومی این است که با عبور از فازِ اضطراری، دیگر احتیاجِ مبرمی به کمکرسانی نیست و اگر هم کمکی لازم باشد، همان خدماتِ رسمیِ دولتی یا نهادی کافی است. اما اوضاع چنین نیست. خانوادههایِ مصیبتزده، بعد از اینکه روزهایِ داغِ اضطراری را سپری کردند تازه کمکم با مصیبتی که بر سرشان آمده تنها ماندهاند. دیگران رفتهاند ولی آنها ماندهاند و دیوارهایِ فروریخته، محلههایِ ویران شده و سنگینیِ سوگهایی که انگار نمیخواهند سبک شوند. شاید، اینجا به کمکِ شما دوستِ عزیز و مهربان بیشتر نیاز باشد. درست اینجا، که هیجانِ عمومی در جامعه فرونشسته، شما میتوانید دور یا نزدیک حضور داشته باشید و سعی کنید به هر شکلی که میتوانید، کوچک و کمواسطه و بیادعا، به خانوادهای که همه چیزش را از دست داده است کمک کنید.
اگر در این نکته حقیقتی مییابید؛ دست نگه دارید و کمی آهستهتر اقدام کنید. خوب است که از هیجانِ موجود بهره بگیرید و تا جایی که امکان دارد از اطرافیان یا دوستان پول یا هدیه برای کمکرساندن به آسیبدیدهها جمعآوری کنید. اما در فرستادنِ آن به مناطقِ آسیبدیده خیلی عجله نکنید. حالا که زمین به این شکلِ مهیب و غمانگیز لرزیده، هیچ اشکالی ندارد اگر کمی آهستهتر و پیوستهتر مهربان باشید. شاید بسی نیکتر باشد اگر چند هفته یا حتی چند ماه صبر کنید؛ و بعد که موضوع «زلزله» به کلی به حاشیه رفت و دیگر هیچکس شوق و هیجانی برای کمک کردن به قربانیان نداشت، هدیههایی که گردآوری کردهاید را به دستِ جوانههایی که میخواهند دوباره از خاک بیرون بزنند برسانید.
من در حوزهٔ مدیریت و مهندسی محیطی تحقیق و تدریس میکنم: چطور میتوان کارآیی سیستمهای شهری و صنعتی را از طریق مطالعهٔ سیستمی، ایجاد پیوندهای موثر بین آنها و مدیریت بهتر پسماندها افزایش داد و ظرفیتها و امکانهای مختلف را ارزیابی نمود؟ در این حوزه سعی میکنم یک عملگرا و ارائهدهندهٔ راهحل باشم. در پسزمینهٔ مطالعاتیام علاقمند به تاریخ، مدرنیت، و شناخت و نقد قطعیتها و اسطورههای معاصر هستم. در این حوزه سعی میکنم ارائهدهندهٔ پرسشهای رادیکال و دشوار باشم. پیش از این، حدود هشت سال در صنایع بینالمللی نفت و گاز در ایران و برخی کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس کار کرده بودم.