ما و فوکویاما!

در به قلم دیگران توسط

این یادداشت به قلم آقای احمد زیدآبادی نگاشته شده و در تاریخ ۸ آبان ۱۳۹۷ در کانال تلگرام ایشان منتشر شده و من آن‌ را با اندکی ویرایش ظاهری برای دسترسی آتی خودم بازنشر می‌کنم.

 

ما و فوکویاما! — احمد زیدآبادی

در نشستی به مناسبت معرفی کتاب خاطرات‌ام در کرمان، دوستی پرسید: «فوکویاما اخیراً در مقاله‌ای از فروپاشی جامعۀ ایران سخن گفته است؛ به نظر شما درست گفته است؟»

در پاسخ او گفتم: «اگر اتفاقی در بطن جامعۀ ایران در حال وقوع باشد؛ من و شما باید از آن خبر داشته باشیم یا فوکویاما که ده‌ها هزار کیلومتر از این سرزمین دور است و پای‌اش هم هرگز به اینجا نرسیده است! فروپاشی متر و معیارهای کم و بیش مشخصی دارد. اگر آن معیارها را با محیط خانه و کوچه و خیابان و محله و دانشگاه و محل کارتان منطبق می‌بینید پس در حال فروپاشی هستیم و نیازی هم به تأیید فوکویاما نیست؛ اما اگر آن معیارها را با محیط پیرامون منطبق نمی‌بینید؛ فوکویاما بی‌ربط گفته است!»

غرض این‌که گویا ما ایرانیان به نحوی به عصر اسکولاستیک برگشته‌ایم دوره‌ای که اهل نظر برای تعیین تعداد دندان‌های اسب به جای آن‌که جسارت سر زدن به اصطبل و شمارش دندان‌های حیوان را در خود ببینند؛ به قول و نظر ارسطو استناد می‌کردند و بر سر آن جرّ و بحث‌های داغ به راه می‌انداختند! در واقع، مطالعۀ مستمر و بی وقفۀ آراء و نظرات متفکران جهانی و تکرار آنها در محیطی دیگر، به نظر من دانشی تولید نمی‌کند و از قضا نگاه ما را نسبت به واقعیت پیرامون‌مان تیره و تار می‌سازد. این نکته بدان معنا نیست که ما از مطالعۀ نظریه‌های گوناگون متفکران دوره‌های مختلف تاریخ بی‌نیازیم. نه، درست به عکس. فهم و هضم نظریه‌ها ضروری است؛ اما این به خودی خود، دانشی فراهم نمی‌کند. دانش از قدرت مقایسه و تطبیق آن نظریه‌ها با شرایط زیست‌بوم ما پدید می‌آید و کسی که از این قدرت برخوردار نباشد؛ حتی اگر به تمام نظریه‌های عالم نیز مسلط باشد؛ فاقد کارآیی لازم برای تحلیل و تبیین مسائل جامعۀ خویش است. من استادانی را سراغ دارم که هر گاه در بارۀ برخی نظریه‌های جامعه شناسی سخن می‌گویند؛ متین و استوار به نظر می‌رسند؛ اما هنگامی که مسائل عینی ایران را تحلیل می‌کنند؛ زبان‌شان چنان عامیانه و سطحی می‌شود که پنداری هنری بیش از مطالعۀ نشریات زرد در چنته ندارند.

نظریه‌ها موجوداتی متافیزیکی و هورقلیایی در آن سوی آسمان و یا ابزاری برای خودنمایی علمی نیستند؛ بلکه به کار تبیین و تفسیر زندگی فردی و جمعی ما می‌آیند. اگر نتوانیم از آن‌ها در این جهت بهره گیریم؛ در واقع با انباشت آن‌ها در ذهن‌مان، ضمیر خود را خسته و مفلوک کرده‌ایم؛ مانند کسی که به جای سرهم کردن چند قطعۀ اساسی ماشین بر روی هم که امکان حرکت داشته باشد؛ هزاران قطعه از همان ماشین را در انباری روی هم تلنبار کند! کاری که جز اتلاف وقت و اشغال بی‌مورد فضا حاصلی ندارد.

از این جهت، دانشجویان و اهل فکر جامعۀ ما به جای آن‌که هر روز نگران آن باشند که فلان فرد در آن سوی دنیا در مورد شرایط ما چه گفته است؛ بهتر است از آموزه‌های نظری خود در جهت تحلیل و تبیین واقعیت‌های پیرامون خود بهره بگیرند و به جای احساس حقارت در برابر نام‌های معروف و مشهور جهانی که شرایط ما را نداشته و فهم نکرده‌اند؛ جسارت اندیشیدن به خود دهند.

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

*

بروید بالای صفحه