معمولاً تجربهٔ ایام انتخابات ریاستجمهوری در ایران برای بسیاری از ما تجربهٔ نفسگیر و پرتنشی است و انتخابات ۱۴۰۰ نیز از این قاعده مستثنی نبود. تحلیلگران حرفهای نکات مهم و خوبی را دربارهٔ این انتخابات مطرح کردهاند و خواهند کرد. اما نکتهای هست که کمتر دیدم به آن اشاره شود که مطرح میکنم.
چندین بار اینجا و آنجا و به خصوص در گعدههای مجازی دیدم که عدهای با اشاره به رأی دادن آقای مهدی کروبی میگفتند «آبروی کروبی هم رفت.» من این طور فکر نمیکنم. به نظر من آقای کروبی که شخصاً هزینهٔ زیادی در راستای حفظ جمهوریت نظام و نهاد انتخابات پرداخت کرده است با در نظر گرفتن مجموعهٔ شرایط به این نتیجه رسیده بود که رأی بدهد. آیا این به معنای این است که ایشان دیگر اعتراضی به وضع موجود ندارد؟ مسلماً نمیتوانیم چنین نتیجهای بگیریم، چون افراد به دلایل مختلفی رأی میدهند؛ گاه به عنوان اعتراض و گاه علیرغم اعتراض. آیا آقای کروبی نمیداند که این رأیها باعث افزایش مشروعیت انتخابات و نظام میشود؟ حتماً میداند ولی این چیزی نیست که او نخواهد—با این استدلال مرسوم که چه اشکالی دارد اگر به وسیلهٔ صندوق رأی رابطهٔ مردم و حاکمیت تقویت شود یا از حد معینی ضعیفتر نشود؟ خلاصه اینکه مثل بسیاری از معترضان به وضع موجود که در عین حال رأی دادن را به صلاح دانستند، آقای کروبی هم چنین تصمیمی گرفت. اگر بحث فرصتطلبی یا عافیتطلبی میبود، طبعاً برای فردی مانند ایشان سادهتر میبود که با موج اعتراضی همراه شود یا دست کم در خلاف آن اقدامی نکند؛ سکوت کند و رأی ندهد. با این حال ایشان موضع خود را به عمل تبدیل نمود و علیرغم این که میدانست این کار به چشم خیلی از معترضان نیک نخواهد آمد رأی داد. اگر منظورمان از آبرو در عبارت «آبروی کروبی هم رفت» وزن و اعتبار سیاسی او نزد طرفدارانش باشد، شاید بتوانیم بگوییم چنین وزن و اعتباری نزد برخی از معترضان کاهش یافته باشد. در این صورت ما شاهد وضعیتی هستیم که یک سیاستمدار وزن و اعتبار سیاسی خود را که با صرف هزینهٔ شخصی زیادی هم به دست آورده است در راستای کاری که به صلاح جامعه میداند «خرج» میکند. سیاستمداری که به جای این که پی این باشد که کار مورد پسند طرفدارانش را انجام دهد، آنچه درست میپندارد را انجام میدهد و آمادهٔ پرداخت هزینهاش هم هست.
در انتخابات ۱۳۸۴ که آقایان هاشمی رفسنجانی و احمدی نژاد به دور دوم رفته بودند، بسیاری از نیروهای ملی-مذهبی مردم را تشویق کردند که به آقای هاشمی رأی دهند. آقای عزتالله سحابی در پاسخ به منتقدان که میگفتند چنین حمایتی آبروی جریان ملی-مذهبی یا اشخاص سیاسی خوشنامی مانند او را میبرد گفتند (به مضمون): «من آبرو و اعتباری ندارم؛ اما اگر چیزی هم هست، آنرا برای گور نمیخواهم.» به عبارت دیگر، یک سیاستمدار آزاده و مردمی به جای این که تا پایان عمر در پی جمع کردن اعتبار و شهرت مردمی باشد، اعتبار و شهرتش را برای بهبود اوضاع خرج میکند. یکی از جاهایی که سیاستمدار میتواند اعتبارش را خرج کند جایی است که تشخیص او در انجام کار بهتر با تشخیص بسیاری از طرفدارانش یکی نیست. کاری که آقای سحابی در سال ۱۳۸۴ انجام داد و آقای کروبی در سال ۱۴۰۰.
در اینجا بحث من اصولی است. سیاستمداری که اعتبارش را برای بهبود جامعه خرج میکند از نظر من انسان آبرومندی است. حالا ممکن است شما بگویید در این انتخابات رأی دادن به صلاح نبود یا پیام آقای میرحسین موسوی را چنین تفسیر کنید که نباید رأی داد (از نظر من پیام ایشان همراهی با معترضان بود، نه تأکید بر ضرورت رأی ندادن). شاید حق با شما باشد. اما این چیزی را دربارهٔ استدلال من دربارهٔ رأی دادن آقای کروبی تغییر نمیدهد. در این شرایط «پر ابهام» و «ناپایدار» که خیلی از کهنهکاران عالم سیاست نیز نمیتوانستند مطمئن باشند کدام تصمیم در نهایت در راستای خیر همگانی است، ایشان به این نتیجه رسیده بود که رأی دادن کار بهتری است. فارغ از اینکه ایشان به چه کسی رأی داده باشد و فارغ از نتیجهٔ انتخابات و فارغ از میزان محبوبیت یا عدممحبوبیت این اقدام، اینکه یک سیاستمدار از اعتبار خود برای بهبود جامعه خرج کند نه تنها قابل نکوهش نیست بلکه اقدامی ستودنی نیز است.
- طرح الاکلنگ (Seesaw) نام دارد و کاری از استیو دینینو (Steve Dininno) است (۲۰۱۴).
من در حوزهٔ مدیریت و مهندسی محیطی تحقیق و تدریس میکنم: چطور میتوان کارآیی سیستمهای شهری و صنعتی را از طریق مطالعهٔ سیستمی، ایجاد پیوندهای موثر بین آنها و مدیریت بهتر پسماندها افزایش داد و ظرفیتها و امکانهای مختلف را ارزیابی نمود؟ در این حوزه سعی میکنم یک عملگرا و ارائهدهندهٔ راهحل باشم. در پسزمینهٔ مطالعاتیام علاقمند به تاریخ، مدرنیت، و شناخت و نقد قطعیتها و اسطورههای معاصر هستم. در این حوزه سعی میکنم ارائهدهندهٔ پرسشهای رادیکال و دشوار باشم. پیش از این، حدود هشت سال در صنایع بینالمللی نفت و گاز در ایران و برخی کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس کار کرده بودم.