در یادداشت قبلی به آراء ایوان ایلیچ مراجعه کردم و دربارهٔ دو مفهوم مسئولیت (responsibility) و تیمار کردن یا احساس مسئولیت کردن (care) نوشتم. در همین امتداد، قصد دارم کمی دربارهٔ «ریسک» (risk) از منظر او صحبت کنم.
درونمایهٔ این نوشته دربارهٔ ارتباط است. ارتباط با دیگری. اما برایِ ارتباط با دیگری باید زبانِ او را دانست. ایلیچ میگوید زبان فقط صدا نیست، بلکه صدا و سکوت است و باید هر دو را با هم آموخت. واژهها در دامنِ سکوت جان میگیرند و تنها راهِ ارتباطِ عمیق با دیگری یاد گرفتنِ دستورِ زبانِ سکوتِ اوست. اما دستورِ زبانِ سکوت را هرگز نمیتوان یاد گرفت، اگر که ذهنِ تو سرشارِ از صداهایِ خودت باشد، صداهایی که از خودت، خانهات و سرزمینت حمل میکنی. برایِ اینکه بتوانی دیگری را بفهمی، اول باید با خودت غریبه شوی. بیگانهای در هجرت، در غربت، در تبعید. اما این کافی نیست. باید پذیرا و تسلیم سکوتِ دیگری باشی تا این امکان را فراهم آوری که واژههایش در قلبِ تو متولد شوند.
فرضِ انسانِ مدرن این است که به واسطهی جهلِ نخستین احمق متولد میشود، همانطور که انسانِ پیشمدرن چنین فرض میکرد که به واسطهی گناهِ نخستین، گناهکار متولد میشود. نیازِ انسانِ مدرن به استفاده از کالایی به نامِ «آموزش» به منظورِ رهایی از حماقت بیشباهت به نیازِ انسانِ پیشمدرن به خدماتِ کلیسا برای رستگاری نیست.