جایی در اعماقِ ذهن و قلبمان پیشفرضی نهفته داریم که بر اساسِ آن جهان یک ساختمانِ نظاممند و عادل است. اما رویدادها در اغلبِ موارد مسیرِ خود را طی میکنند، بیآنکه دلیلی قابلِ درک یا معنایی قابلِ وصف داشته باشند.
دو مفهومِ کمیابی و محدودیت اغلب با یکدیگر اشتباه گرفته میشوند و دقتِ کافی برای درک تفاوت بینِ آنها مبذول نمیشود. در این یادداشت به اهمیت تفکیکِ این دو مفهوم از یکدیگر اشاره میکنم.
انسانِ مدرن، همچون نیاکانش در رویایِ جایگزین کردنِ کارِ خود توسطِ بردهگان به سر میبرد. اما به جایِ استفاده از بردگانِ انسانی یا حیوانی، او سعی دارد ماشین را به بردهای جهانی تبدیل کند تا بتواند رویایِ «هر انسان یک ارباب» را عملی سازد. با اینحال، او اسیرِ منطقِ جبارِ ماشینها میشود و خود به بردهی این اربابِ نوظهور بدل میگردد.
انسان مدرن علاقهی عجیبی به زدودنِ ابهام از همهی امور دارد، و آنچه را که نتواند نامبهم کند تخریب میکند یا از حوزهی فکر و نظرش حذف میکند. او این کار را به کمکِ علم و اقتصاد انجام میدهد و به کمکِ آنها این افسانه را تقویت میکند که همهی پدیدهها را میتواند به زیرِ یوغِ خود در آورد. اینگونه است که انسانِ مدرن مغرور، تمامیتخواه و خشن میشود.