خرید مواد اولیه مانند برنج و گوشت و سبزی و طبخ آنها در خانه از خرید غذای آماده ارزانتر است. خرید پارچه و نخ و کاموا و دوختن و بافتن البسه از خرید لباسهای آماده از بیرون ارزانتر است. مراقبت فرزندان توسط پدر یا مادر از گذاشتن آنها در مهدکودک یا استخدام پرستار ارزانتر است. کاشتن سبزیجات در گلدان یا حیاط خانه از خرید سبزیجات بستهبندی شده از مغازه ارزانتر است. زندگی پرتحرک همراه با پیادهروی، دویدن یا نرمش کردن از رفتن به باشگاه ورزشی یا استخدام مربی ورزشی ارزانتر است.
بسته به محل زندگیتان احتمالاً دربارهٔ صحتِ برخی از این گزارهها تردید خواهید کرد و احتمالاً هم درست میگویید. اما در نظر داشته باشید که تا همین چند دههٔ پیش این گزارهها دربارهٔ بخش بزرگی از مردم ایران صادق بودند و چه بسا در آیندهای نه چندان دور نیز مجدداً بیانگر واقعیت اقتصادی بسیاری از ایرانیان باشند. آنچه باید در نظر داشته باشیم این است که خانهٔ ایرانی همیشه محل مصرفِ محضِ کالاها و خدمات صنعتی و عرصهای چنین پولمحور نبوده است، بلکه خیلی از نیازهای افراد خانواده توسط فعالیتهای بیهزینه یا کمهزینهٔ خانگی تأمین میشدهاند. خانهٔ ایرانی محلی مولد بوده و «اقتصادِ خانگیِ مستقل از پول» بزرگتر و توانمندتر از «اقتصادِ خانگی وابسته به پول» بوده است. به عبارتی، خانههای ایرانی همیشه چنین مصرفی و پولمحور نبودهاند. خانهای سنتی را در نظر بگیرید که با مقداری نان که همان روز از نانوایی خریداری شده، ترشی خانگی، سبزی خوردن پاک شده در خانه و آبگوشتی که اندکی گوشت و مقدار بیشتری آب و سیبزمینی و حبوبات دارد میتواند از ده میهمان سرزده با کیفیت عالی و با هزینهای اندک پذیرایی نماید. حال یک خانهٔ مصرفیِ امروزی را در نظر بگیرید که به واسطهٔ وابستگیاش به اقتصاد پولی توانایی پذیرایی از حتی دو میهمان سرزده را ندارد و فقط از طریق خرید مواد غذایی آماده یا فراوری شده و صرف هزینهٔ گزاف خواهد توانست با کیفیتی متوسط و چه بسا نازل از آنها پذیرایی کند.
بخش بزرگی از هنر برپا ساختن و نگهداریِ خانههایِ مولد در اختیار زنان ایرانی بوده و هنوز نیز تا حدی هست. اینکه زنان برومند ایرانی بیش از پیش قادر به تصمیمگیری برای سرنوشت خود هستند و تصمیم به اشتغال میگیرند اتفاقی بزرگ و نیکوست، اما باید در نظر داشته باشیم که همهٔ زنان سنتی ناتوان از تصمیمگیری برای سرنوشت خود نبودهاند و خروج زنان از خانه و شاغل شدن آنها نیز لزوماً به معنای رهایی ایشان نبوده است—در کنار مزایای دسترسی مستقیم به پول، نباید خشونتِ اقتصادِ پولمحور و شیوههای زورگوییِ آن را که زن و مرد نمیشناسند نادیده بگیریم. علاوه بر این اشتغال روزافزون زنان و مردان به معنای از دست رفتنِ بخش بزرگی از مهارتها و معرفتهای لازم برای داشتن خانههای مولد است.
خانههای مبتنی بر اقتصاد پولمحور معمولاً پرریختوپاش و کمبرکت هستند. به این فکر کنید که هر چه درآمد افراد بیشتر میشود، نیازشان به پول نیز بیشتر میشود، ولی این هزینههای بیشتر کیفیت زندگیشان را بهتر نمیکند. برعکس، خانههای مبتنی بر اقتصادِ مولدِ خانگی معمولاً کممصرفتر، قانعتر و بابرکتتر هستند. برای فهمیدن این موضوع البته نمیتوانیم سراغ کارشناسان اقتصاد برویم، چون نظریههای اقتصادی هنوز نتوانستهاند راهی برای اندازهگیری مفهوم برکت پیدا کنند و چه نیکوتر که هرگز هم نتوانند این مفهوم شگفتانگیز را واردِ قلمروی کمیابیها کنند. اما کافی است دوروبرمان را نگاه کنیم و خانههایی را ببینیم که هنوز کاملاً توسط نظام پولمحور اشغال نشدهاند و بقایای اقتصادِ مولدِ خانگی در آنها باقی است. به تعدد و همافزاییِ همشادزیانهٔ نشانههای زیر نگاه کنید—و نه فقط یک یا دو مورد تزئینی یا تفننی که بیشتر نشانهٔ تجمل و فراغتِ ناشی از پولمحوری مفرط هستند: غذای خانگی، تُرشی خانگی، ماستِ خانگی، ربِ گوجه فرنگیِ خانگی، میوه و سبزیجات خانگی، نانِ خانگی، لباسِ دوخته یا بافته شدهٔ خانگی، مراقبت از فرزندانِ خانگی، معاشرتهای خانگی، تفریحات و بازیهای خانگی، آموزش و تحصیلاتِ خانگی، تعمیرات خانگی، وسائل و اسباب و ابزارهای خانگی، هنر و سلیقهٔ خانگی، بهداشت و طبِ خانگی، قصهها و شبنشینیهای خانگی و غیره.
آیا میتوان خانهٔ ایرانیِ مولد را مجدداً و به شکلی که با مقتضیات امروزی هماهنگ باشد احیا نمود؟ به نظر من این پرسشی کلیدی است که امروز اهمیت آن به اندازهٔ کافی آشکار نیست، ولی در سالها و دهههای آتی که فشارهای زیستمحیطی و اقتصادی عیانتر و جدیتر خواهند شد با جدیت بیشتری مطرح خواهد شد. رشد سرطانیِ اقتصاد پولی بزرگترین دشمنِ اقتصاد مولدِ خانگی است. افراد شاغل بخش بزرگی از وقت و انرژی حیاتیشان را صرفِ فعالیتهای لازم برای دریافت پول میکنند. در نتیجه آنها نه تنها فرصت اندکی برای مشارکت در فعالیتهای مولد خانگی دارند، بلکه تنها مهارت مهمی که برای ادارهٔ امور منزل میآموزند هزینه کردنِ پول است و حتی توانایی ذهنی اندیشیدن به چیزی دیگرگونه نیز معمولاً از آنها دریغ میشود. نتیجه توانایی اندکِ آنها در امور مولدِ خانگی است. خانههایی که یکی از اعضای بزرگسال آنها—چه زن و چه مرد—وقت و انرژیشان را صرف اقتصاد مولد خانگی میکنند راحتتر از خانههایی که همهٔ افراد بزرگسالشان شاغل هستند میتوانند با شرایط متلاطم و دشوار آینده کنار بیایند. خانههایی را تصور کنید که فقط یکی از اعضای بزرگسالِ آنها شاغل است (و نه لزوماً مرد) و دیگری وقت و انرژی و خلاقیت خود را صرف برپاساختنِ خانهای مولد و با برکت میکند. چنین خانههایی نه کاملاً از نظام پولمحور بریدهاند، و نه کاملاً خود را در معرض سلطهٔ نظام پولمحور قرار دادهاند. شکی نیست که این یک دستورالعمل و تجویز کارشناسی نیست، بلکه اشارهای است به برخی امکانها و ظرفیتهای دیرآشنا ولی مهجورافتاده که پیشروی خانههای ایرانی قرار دارد.
من در حوزهٔ مدیریت و مهندسی محیطی تحقیق و تدریس میکنم: چطور میتوان کارآیی سیستمهای شهری و صنعتی را از طریق مطالعهٔ سیستمی، ایجاد پیوندهای موثر بین آنها و مدیریت بهتر پسماندها افزایش داد و ظرفیتها و امکانهای مختلف را ارزیابی نمود؟ در این حوزه سعی میکنم یک عملگرا و ارائهدهندهٔ راهحل باشم. در پسزمینهٔ مطالعاتیام علاقمند به تاریخ، مدرنیت، و شناخت و نقد قطعیتها و اسطورههای معاصر هستم. در این حوزه سعی میکنم ارائهدهندهٔ پرسشهای رادیکال و دشوار باشم. پیش از این، حدود هشت سال در صنایع بینالمللی نفت و گاز در ایران و برخی کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس کار کرده بودم.