افرادی که واقعیتِ درونیِ پررنگی دارند به سادگی آن را تابعِ موضوعات بیرونی—هر چقدر هم که مهم یا جذاب به نظر برسند—نمیکنند. این اشخاص از درون به بیرون حرکت میکنند، یعنی با تکیه بر واقعیتِ درونیشان وارد عرصهٔ عمومی میشوند و اگر هم شهرتی کسب کنند، شهرتی است که به واسطهٔ قدر و منزلتِ همان واقعیتِ درونیِ آنها شکل گرفته است. اینها افرادی هستند که میتوانیم آنها را «صاحبْشخصیت» بدانیم، به این معنی که شخصیتِ آنها مبتنی بر واقعیتِ درونیِ غنی، ریشهدار، پرداخته و باوقاری است که به راحتی تحتِ تأثیرِ محرکهای محیطی و اجتماعی قرار نمیگیرد.
شکی نیست که تعداد قابل توجهی از افرادِ مشهور در یک جامعه صاحبْشخصیت هستند، اما خیلی از افرادِ مشهور را نیز نمیتوانیم صاحبْشخصیت تلقی کنیم. گسترش رسانههای جمعی این امکان را برای عدهای فراهم آورد که بدونِ داشتنِ واقعیتِ درونیِ قابل اعتنایی بتوانند صرفاً از طریق حضور همزمان در تعدادِ زیادی صفحهٔ نمایش به شهرت برسند؛ پدیدهای که با شکلگیری و رشد شبکههای اجتماعی تشدید نیز شده است. این افراد که معمولاً آنها را به عنوان «سلبریتی»[۱]celebrity میشناسیم، به جای تقویتِ واقعیتِ درونی و شکل دادنِ شخصیتشان بر پایهٔ آن، به این نگاه میکنند که شهرت در عرصهٔ عمومی چه طلب میکند و سعی میکنند پندار و گفتار و کردارشان را با همان مطالبات تنظیم کنند. شخصیتِ این افراد تا حدی زیادی تابعِ مطالباتِ عمومی و شهوتِ شهرت است و به این ترتیب واقعیتِ درونیشان تُنک و بیمایه باقی میماند.
اما آیا فرد نمیتواند عمدتاً با تکیه بر مطالباتِ عمومی، شخصیتِ توانمند و باوقاری برای خودش دستوپا کند؟ پاسخ کوتاه «خیر» است. طبعاً نمیتوانیم حکم مطلقی صادر کنیم و همیشه استثناهایی وجود دارد، اما همانطور که در یادداشتِ دیگری توضیح دادم، در عرصهٔ موضوعاتِ انسانی و اجتماعی استثناها معمولاً مؤیدِ قاعدهای عمومی هستند و نه ناقض آن. در اینجا هم قاعده این است که سلبریتیها—یعنی افرادی که عمدهٔ همّوغمّشان این است که تصویرِ عمومیشان جذاب و مشهور باشد و به رشد و پرداختِ واقعیتِ درونیشان کمتوجهند—مجبورند به الگوهای موردِ پسند یا توجهِ عموم رو بیاورند. اما سلیقهٔ عمومی فاقدِ حساسیت و ظرافت است و همچون آینهٔ همگنسازیْ پیچیدگیها، گوناگونیها و شگفتیها را به پدیدههایی نافرم، مبتذل و عادی تبدیل میکند. بنابراین، شخصیتِ یک سلبریتی آینهای از پسندِ میانگینِ عمومی میشود و کممایه و توخالی میماند. تمایلِ عموم و افرادی که از حضور سلبریتیها بهره میبرند ارائهٔ روایتها و تصویرهایِ «سادهفهم»، «جذاب» و «آشنا» است و یک سلبریتی هر چه بیشتر خود را با این تمایلِ عمومی همراه کند، بیشتر «پاداش» میگیرد. آنچه افراد کمشخصیت و میانمایه را به سلبریتی تبدیل میکند همان فرایندی است که جهان و مناسبتهایش را به عنوانِ پدیدههایی ساده و تقلیلیافته معرفی میکند که میتوان آنها را به راحتی توضیح داد و بدونِ زحمت فهمید.
نکتهٔ دیگر این است که باید تمایزی بینِ «سلبریتی» و «ستاره»[۲]star قائل شویم، چرا که این دو مفهوم اگر چه با هم همپوشانی دارند، اما یکسان نیستند. «ستاره» کسی است که در حوزهٔ حرفهایاش کوشیده و به واسطهٔ همان هم در منظرِ عام درخشیده و مشهور شده است. بنابراین، ستارهٔ آسمانِ سینما یا ستارهٔ آسمانِ سیاست کسی است که مهارتها، تلاشها و دستاوردهایش در عرصهٔ سینما یا سیاست قابلِ اعتنا و جدی است. ستارهٔ واقعی دارای واقعیتِ درونیِ محکمی است— دستِ کم در حوزهٔ عملکردش—و شهرتش نیز کموبیش مبتنی بر تلاشها و موفقیتهایِ واقعی است. برعکس، سلبریتی کسی است که هنری جز مشهور شدن ندارد و به جز جلوههای ظاهری و شیوههای جلبِ توجهِ عموم چیزی برای عرضه کردن ندارد. چنانچه میکروفون و صفحهٔ نمایش را از وی بگیرند به سرعت و به کلی از صفحهٔ روزگار محو میشود، تو گویی هرگز وجود نداشته است. سلبریتی ستارهای قلابی است که شهرتِ اجتماعیاش را از طریقِ جا زدنِ خود به عنوان یک ستاره یا دستِ کم یک شبهِ ستاره به دست میآورد، اما در واقع نه تنها ستاره و شبهستاره نیست، بلکه سیارکی خُرد و بیمایه است که بیاراده تحتِ تأثیر جاذبهٔ مُد و تبلیغ، گردِ کانونهای مصرفگرایی و ابتذال میچرخد. سلبریتی نوری از خود ندارد، بلکه زرقوبرقهای کمارزش و زودگذرِ عرصهٔ عمومی را بازتولید میکند.
کمتر کسی به دانستنِ واقعیتِ درونیِ یک رهگذرِ معمولیِ خیابان علاقه نشان میدهد، اما خیلیها دوست دارند واقعیتِ درونیِ یک سلبریتی را بدانند. آن چه کمتر به آن توجه میشود این است که واقعیتِ درونیِ آن رهگذر معمولیِ خیابان از واقعیتِ زندگیِ بیشتر سلبریتیها پررنگتر، زندهتر، منحصربهفردتر و در مجموع جالبتر است.
- طرح انتخابی اثر الکس کیم است که چند سلبریتی را نشان میدهد.[۳]Alex Kim. Kanye and Kim Kardashian West, Beyoncé, John Legend and Chrissy Teigan.
من در حوزهٔ مدیریت و مهندسی محیطی تحقیق و تدریس میکنم: چطور میتوان کارآیی سیستمهای شهری و صنعتی را از طریق مطالعهٔ سیستمی، ایجاد پیوندهای موثر بین آنها و مدیریت بهتر پسماندها افزایش داد و ظرفیتها و امکانهای مختلف را ارزیابی نمود؟ در این حوزه سعی میکنم یک عملگرا و ارائهدهندهٔ راهحل باشم. در پسزمینهٔ مطالعاتیام علاقمند به تاریخ، مدرنیت، و شناخت و نقد قطعیتها و اسطورههای معاصر هستم. در این حوزه سعی میکنم ارائهدهندهٔ پرسشهای رادیکال و دشوار باشم. پیش از این، حدود هشت سال در صنایع بینالمللی نفت و گاز در ایران و برخی کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس کار کرده بودم.
برادر بلاگنویسم، منزل نو مبارک! 🙂
ممنون، و درود بر شما دوست نادیدهٔ قدیمی و سایر دوستانی که «چراغ نوشتنِ بیچشمداشت برای همگان» را روشن نگاه میدارند. دمتان گرم و سرتان سلامت باد!