به مناسبت ایام کریسمس و به یاد عیسی (ع) بخشهایی روشنگر از یکی از سخنرانیهای ایوان ایلیچ[۱]Ivan Illich را که در سال ۱۹۸۸ ایراد شده به فارسی ترجمه کردهام.[۲]Illich, I., 1988. The educational enterprise in the light of the Gospel. بخشهایی که از انجیل آورده شده را از عهدِ جدید ترجمهٔ پیروز سیار آوردهام. عنوان نوشته را من انتخاب کردهام و از ایوان ایلیچ نیست.
انجیلها به ما میآموزند که عیسی (ع) یک نجاتدهندهٔ آنارشیست بود. عیسی (ع) درست پیش از آنکه حیاتِ اجتماعیاش را آغاز کند به بیابان رفت. بعد از چهل روز که روزه گرفته بود، بسیار گرسنه بود. در این وقت شیطان[۳]diabolos ظاهر شد تا او را وسوسه کند. از او خواست که سنگ را به نان تبدیل کند و حقانیتش را با انجام دادن پروازی جادویی ثابت کند. در نهایت، شیطان—شکافانداز—به او پیشنهاد قدرت کرد. به واژهبندی این سومین وسوسه آنطور که در لوقا آمده توجه کنید (لوقا ۴؛ ۶):
«تمامی این قدرت و نیز مجد این ممالک را بر تو خواهم بخشید، چه این بر من سپرده شده و آن را بدان کس که بخواهم میبخشم. پس اگر برابر من سجده کنی، به تمامی از آنِ تو خواهد گشت.»
آنچه شیطان میگوید شگفتانگیز است: همهٔ قدرتها در دست من است؛ قدرت به من داده شده و من میتوانم آن را به هر کس که خواستم اعطا کنم—تسلیم شو تا قدرت به تو تعلق داشته باشد. عیسی البته تسلیم نمیشود و قدرت شیطان را به جهنم میفرستد؛ با اینحال حتی برای یک لحظه ادعاهای شیطان را به چالش نمیکشد. او این ادعای شیطان که همهٔ قدرتها در دستان اوست را به چالش نمیکشد. همینطور چیزی دربارهٔ این ادعای او که او قادر است قدرت را به هر کس که مایل باشد ببخشد نمیگوید. این نکتهای است که کمتر به آن توجه شده و به سادگی از کنارش عبور کردهاند. عیسی (ع) با سکوت خود قدرتی را که به عنوان «شیطان» استقرار یافته به رسمیت میشناسد و خود را به عنوان «عاجز و بینیرو»[۴]The Powerless معرفی میکند—کسی که عاری از هر قدرتی است.
کسی که این نگاهِ ویژهٔ عیسی (ع) به قدرت را نمیپذیرد، نخواهد توانست از منظرِ انجیل به قدرتهای مستقر نگاه کند. این همان کاری است که اغلب روحانیون و کلیساها به دشواری قادر به انجامش هستند. آنها به شدت شیفتهٔ تصویر کلیسا به مثابه «نهادی کمکرسان»[۵]a helping institution هستند به همین دلیل انگیزهٔ دائمیشان این است که قدرت را به دست بیاورند، در آن مشارکت ورزند، یا دست کم بر آن تأثیر بگذارند.
کلیساها همچنین با آن عیسایی (ع) که تنها اقتصادی که میشناسد «شوخی» است مشکل دارند؛ چرا که این نوع نجاتدهنده باطلکنندهٔ بنیادِ هر نوع دکترینِ اجتماعی کلیسا است. اما این دقیقاً همان کاری است که هر وقت عیسی (ع) با پول روبهرو میشود انجام میدهد. در انجیل آمده که گروهی از یهودیانِ هِرودِسی[۶]Herodians میخواستند عیسی (ع) را با استفاده از کلامِ خودش به دام بیاندازند. از او پرسیدند: «…آیا خراج دادن به قیصر جایز است یا نی؟ آیا باید بپردازیم، آری یا نی؟» پاسخ عیسی (ع) را میدانید:
«دیناری نزد من آرید تا آن را ببینم.» دیناری نزد او آوردند و وی ایشان را گفت: «این صورت از آنِ کیست؟ و این نوشته؟» او را گفتند: «از آنِ قیصر.» آنگاه عیسی (ع) ایشان را گفت: «آنچه را ازآنِ قیصر است به قیصر ادا کنید و آنچه را ازآنِ خدا است به خدا.» (مرقس ۱۲؛ ۱۳).
دراخما[۷]drachma سکهای از جنس نقره است که تصویر قیصر روم (سزار) بر آن نقش بسته است. سکهٔ رومی مانند دلارِ نقرهای پولی غیرشخصی نبود. در آن خبری از «خداوند را باور داریم» یا «به خداوند اعتماد میکنیم» همراه با تصویرِ رئیسجمهور نبود. دیناریوس[۸]denarius تکهای فلز قیمتی بود که همچون گاوی ماده، نشانِ شخصیِ مالکش بر آن داغ شده بود. نه بانک مرکزی یا خزانهداری، بلکه این قیصر بود که سکهها را ضرب میکرد و مالکشان بود. فقط در صورت درک کردن این خصوصیت پول رومی است که میتوانیم شباهت بین پاسخ عیسی (ع) به وسوسههای شیطان و پاسخ او به یهودیانی که میخواستند او را با پول وسوسه کنند را دریابیم. حرف او واضح است: هر آنچه که مُهرِ قیصر را بر خود دارد ترک کنید؛ و سپس از این معرفت خشنود شوید که همهٔ چیزهای دیگر به خداوند تعلق دارند و بنابراین میتوانید از آنها استفاده کنید.
پیام بسیار ساده است: عیسی (ع) دربارهٔ قیصر شوخی میکند. به قدرتش بیاعتنایی میکند. و نه فقط در این یک مورد. رخداد دریاچهٔ کفرناحوم[۹]Lake of Capharnaum را به خاطر بیاورید. آنجا که از پیتر خواسته شد دو پنی مالیات[۱۰]a twopenny tax دهد. عیسی (ع) از او میخواهد که قلابی در دریاچه بیاندازد و سکهٔ مورد نیازش را از دهان اولین ماهی بگیرد. از دیرباز تا دوران «هزار و یک شب» در قصههای شرقی دربارهٔ بیچارگانی میخواندیم که در شکم ماهی قطعهای طلا مییافتند. رفتار عیسی (ع) دلقکگونه است و نشان میدهد که معجزهاش بنا نیست قدرقدرت بودن او را نشان دهد، بلکه هدفش بیاعتناعی به امورات پولی است. کسی که قدرت میخواهد در مقابل شیطان سجده میکند و کسی که دینار میخواهد در مقابل قیصر.
این تارکِ پول و قدرت، مخالفِ بصیرِ قهر و زور نیز هست. در عین حال، همانطور که میخواهد او را ضعیف و فقیر در نظر بگیرند، میخواهد در حاشیه نیز باشد و او را در میان مجرمان ببینند. به این قسمت دقت کنید. او شب آخر را در باغی واقع در کوه زیتون[۱۱]mountain of olives میگذارند. در طول مسیر به همراهانش میگوید:
و ایشان را گفت: «لیک اینک آن کس که همیان دارد آن را برگیرد و آن کس که خُرجین دارد نیز چنین کند، و آن کس که ندارد ردای خویش بفروشد، بهر آن که شمشیری بخرد»… گفتند: «ای خداوند، اینجا دو شمشیر هست.» ایشان را پاسخ گفت: «کفایت میکند.»
این چیزی است که لوقا (۲۲؛ ۳۶ تا ۳۸) به ما میگوید. این قسمت از انجیل دهها سال ذهن مرا به خود مشغول کرده بود. چرا عیسی (ع) مایل بود همراهانش مسلح باشند؟ عاقبت ژاک یول[۱۲]Jaques Ellul در یکی از کتابهای اخیرش که این روزها در حال مطالعهاش هستم توجه مرا به زمینهٔ این رویداد جلب کرد. به ویژه این قسمت که میگوید: «چه شما را میگویم که این سخنِ مکتوب باید در من تحقق پذیرد: از زمرهٔ مجرمان شمرده شد.» (لوقا ۲۲؛ ۳۷).
همینجا شرح موضوع را مییابیم: دو شمشیر برای دفاع کردن این گروه کوچک روحانیان از خود کافی نیست و قطعاً با آن نمیتوان یک قیام منظم را سازماندهی کرد. اما برای اینکه شما را شورشی و مجرم در نظر بگیرند کاملاً کافی است.
وقتی در همان شب نگهبانهای معبد برای دستگیر کردن وی میآیند، پیتر شمشیر از نیام میکشد و گوش نگهبانی به نام مالکوس را میبرد. عیسی (ع) گوش را سر جای خود میچسباند و پیتر را سرزنش میکند. نه به خاطر اینکه ضربهاش خطا رفته، بلکه برای اینکه حمله کرده است. او میخواهد در دادگاه رومی حاضر شود. نه برای رسمیت دادن به آن، بلکه برای نشان دادن بیعدالتی بهترین دادگاههای زمان. پل این را فهمید. نظم استقرار یافتهٔ قدرت از جنسِ شرّ است، نه به این دلیل که بد است، بلکه به این دلیل که تشکیلاتی معنوی و شیطانی در این جهان است. سلطنت خداوند[۱۳]The Kingdom of God متضاد این است. عیسای مسیح (ع) در برابر این قدرت مستقر پیروز میشود، آنهم نه از طریق راهکارهای نیمبند؛ پیروزی او از طریق تسلیم شدنش به مرگ بر صلیب رخ میدهد.
هر کسی میتواند قطعههای مختلف این داستان را از انجیلها استخراج کند و کنار هم بچسباند. جزییاتِ آن شفاف و فراموشنشدنی هستند. خطوط کلی این داستان تقلیدپذیر هستند؛ اصلاً زندگی قدیسها همین معنا را دارد. اما شخص مسیح هرگز جمعبندی و شفافسازی نمیشود. این قدرتِ دکترین او نیست که نوید رستگاری میدهد، بلکه مسیر رستگاری از اعتماد به شخصِ او عبور میکند.
- نقاشی انتخابی اثر ایلیا رپین[۱۴]Ilya Yefimovich Repin هنرمند روس است که در سال ۱۹۰۳ خلق شده است. نقاشی وسوسه کردن عیسی (ع) توسط شیطان را نشان میدهد.
من در حوزهٔ مدیریت و مهندسی محیطی تحقیق و تدریس میکنم: چطور میتوان کارآیی سیستمهای شهری و صنعتی را از طریق مطالعهٔ سیستمی، ایجاد پیوندهای موثر بین آنها و مدیریت بهتر پسماندها افزایش داد و ظرفیتها و امکانهای مختلف را ارزیابی نمود؟ در این حوزه سعی میکنم یک عملگرا و ارائهدهندهٔ راهحل باشم. در پسزمینهٔ مطالعاتیام علاقمند به تاریخ، مدرنیت، و شناخت و نقد قطعیتها و اسطورههای معاصر هستم. در این حوزه سعی میکنم ارائهدهندهٔ پرسشهای رادیکال و دشوار باشم. پیش از این، حدود هشت سال در صنایع بینالمللی نفت و گاز در ایران و برخی کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس کار کرده بودم.