محمدرضا شجریان
این یادداشت را به مناسبت درگذشت محمدرضا شجریان و تقارن زمانی آن با اولین سالروز از دست دادن پدرم که عاشق شعر و موسیقی ایرانی و به خصوص استاد شجریان بود نوشتهام.
این یادداشت را به مناسبت درگذشت محمدرضا شجریان و تقارن زمانی آن با اولین سالروز از دست دادن پدرم که عاشق شعر و موسیقی ایرانی و به خصوص استاد شجریان بود نوشتهام.
ضربالمثلها منفک و صلب نیستند، بلکه در کنار همدیگر معنا پیدا میکنند و معنا و کارکردی سیال دارند. این درست که هر کدام در یک موقعیت خاص به کار میآیند، اما نمیتوانیم از آنها به صورت منفک و مستقل معنایی فرهنگی و ثابت استخراج کنیم.
نگاه ما به خدمات درمانی یا پزشکی چگونه باید باشد؟ در صورت ناخوشی، آیا مراجعه به این نوع خدمات که ماهیتی صنعتی-اقتصادی-حرفهای دارند را جزوِ گزینههای اولیه در نظر میگیریم یا آخرینها؟ حرف من در این یادداشت این است که خدمات درمانی را باید به عنوان نوع نوعی فاصله گرفتنِ ضروری و اضطراری در نظر گرفت.
در زندگیهای پرسرعتِ امروز داشتن قدری نگرانی و استرس طبیعی و بلکه اجتنابناپذیر است. اما گاهی این استرس از حد میگذرد و آزاردهنده و منفعلکننده میشود. این یادداشت تلاشی است برای پاسخ دادن به این سؤالِ دوستی که اخیراً از من پرسید «آیا راه مؤثری برای کم کردن استرس سراغ دارم؟»
در این یادداشت با استفاده از برخی تجربههای شخصی از مفهوم «جانعزیزی» به ناتوانی روزافزون جامعه در رویارو شدن با رنج و بیماری و مصائب زندگی اشاره میکنم که روی دیگر سکهٔ قدرت گرفتنِ بیحدومرزِ تشکیلات پزشکی است.
باورهای دینی به انسان پیشازمدرن کمک میکردند که ضمن یادآوری جهل و عجز بنیادی خود در مقابل جبر مهیب جهان به نوعی آرامش درونی دست یابد. مدرنیت آمد و با نورافکنهای نیرومندش جامعه و جهان را روشنتر نمود و نگاه دینی را به بهانهٔ این که چیزی بیش از خرافات نیست به سخره گرفت و به حاشیه راند. اما انسان مدرن روزی خواهد فهمید که در سطحی دیگر هنوز همان موجود جاهل و عاجزی است که همیشه بوده و اگر آرامش میخواهد باید شیوهای (دینی یا غیردینی) برای کنار آمدن با این حقیقت انسانی بیابد.
حتماً از خبرهای ناراحتکننده و خطرناک امروز صبح مطلع هستید. مهمترین آنها این است که سردار قاسم سلیمانی فرماندهٔ عالیرتبه و برجستهٔ ایرانی همراه با ابومهدی المهندس فرماندهٔ میدانی شبهنظامیان حشد شعبی به دست نیروهای آمریکا ترور و شهید شده است. فکر نمیکنم بتوانم چیزی به آنچه تاکنون در اینباره گفته شده—یا خواهد شد—اضافه کنم. اما مینویسم که بخشی از وزن زیادی که روی ذهنم هست سبکتر شود و امیدوارم شما نیز چیزی مفید در این یادداشت بیابید. متناسب با تحولات جدید، این یادداشت را در ساعتها یا روزهای آتی تکمیل خواهم کرد.
به مناسبت ایام کریسمس و به یاد عیسی (ع) بخشهایی روشنگر از یکی از سخنرانیهای ایوان ایلیچ را که در سال ۱۹۸۸ ایراد شده به فارسی ترجمه کردهام. بخشهایی که از انجیل آورده شده را از عهدِ جدید ترجمهٔ پیروز سیار آوردهام. عنوان نوشته را من انتخاب کردهام و از ایوان ایلیچ نیست.
در قسمت اول این یادداشت دو قسمتی نوشتم که میخواهم برخی از تجربیاتم دربارهٔ رویکردهای ناکارآمد و چه بسا اشتباه نسبت به مقولهٔ انتخاب و خواندنِ خبر و تحلیل را با شما به اشتراک بگذارم. به صورت شهودی منابعِ خبری را به چهار گروه تقسیم کردم و مضرات و مزایای افراط و تفریط در اعتمادکردن یا نکردن به مطالب هر گروه را شرح دادم. در قسمت دوم (و پایانی) این یادداشت به هشت اشتباهِ دیگر میپردازم.
در برخوردهایی که با آشنایان نزدیک و دور دارم متوجه شدهام که هنوز برخی از دوستان نسبت به مقولهٔ خواندنِ خبر و تحلیل و انتخابِ منابعِ قابلِ اعتماد دچار رویکردهای ناکارآمد و چه بسا اشتباهی هستند. بنابراین، در این یادداشت (که در دو بخش منتشر میکنم) قصد دارم از تجربیاتم در رابطه با اشتباهاتِ احتمالی در مقولهٔ خوانشِ خبر و تحلیل بگویم. تکتک این موارد احتمالاً برای برخی از خوانندگان واضح و بدیهی باشند، اما فکر میکنم مجموعهٔ آنها در کنار یکدیگر فرمولِ کمیابی را تشکیل میدهند که شاید برای خیلی از دوستان جالبِ توجه باشد. به هر حال در اینجا قصد ندارم چیزی را «ثابت» کنم، بلکه صرفاً برایتان از تجربهٔ شخصیام «میگویم». امیدوارم همه یا بخشی از آن به کار شما نیز بیاید.