در یادداشت قبلی به آراء ایوان ایلیچ مراجعه کردم و دربارهٔ دو مفهوم مسئولیت (responsibility) و تیمار کردن یا احساس مسئولیت کردن (care) نوشتم. در همین امتداد، قصد دارم کمی دربارهٔ «ریسک» (risk) از منظر او صحبت کنم.
در زندگیهای پرسرعتِ امروز داشتن قدری نگرانی و استرس طبیعی و بلکه اجتنابناپذیر است. اما گاهی این استرس از حد میگذرد و آزاردهنده و منفعلکننده میشود. این یادداشت تلاشی است برای پاسخ دادن به این سؤالِ دوستی که اخیراً از من پرسید «آیا راه مؤثری برای کم کردن استرس سراغ دارم؟»
دو ساعت پیش از تهران حرکت کردهاید و قرار مهمی در رشت دارید. سرتان حسابی گرم خواندن متنی است که باید دربارهاش صحبت کنید. تا اینجا همه چیز خوب پیش رفته است: تأخیری در کار نبوده؛ قرارها به دقت تنظیم شدهاند و همهٔ ضروریات سفر سر جایشان قرار دارند. از خواندن خسته میشوید. سرتان را بلند میکنید و نگاهی به بیرون میاندازید. تابلوی کنار جاده به چشمتان میخورد: «کاشان ۳۰ کیلومتر». متوجه میشوید که سوار اتوبوس اشتباهی شدهاید. بلافاصله تصویر دیگری در ذهنتان نقش میبندد: هیچچیز سفرتان سرجایش نیست؛ هیچکدام از ضروریاتی که به دقت مهیا کرده بودید دیگر اهمیتی ندارد؛ هیچچیز خوب پیش نرفته است. در این یادداشت ضمن استفاده از این تمثیل، دربارهٔ اهمیت توجه به نشانهها و آماده بودن برای غافلگیر شدن مینویسم.