«سیستم»[۱]system یکی از کلیدیترین ایدههای عصرِ جدید است. منظور از سیستم، معنایِ قدیمِ آن که مثلاً میگفتیم سیستمِ فکری[۲]system of though یا سیستمِ کتابداری[۳]system of book keeping نیست، بلکه به معنایی که برایِ اولین بار در علومِ موسوم به سیبرنتیک[۴]cybernetics به کار گرفته شد. سیستم به اینمعنا، استعارهای جامع از جهانِ کامپیوتر، مهندسیِ ژنتیک و انقلابِ انفورماتیک است. ظهورِ جهانبینیِ سیستمی به مثابهِ پایانِ دورانِ ابزارمندی[۵]instrumentality و آغازِ دورانی نوین است. دورانِ ابزارمندی دورانی بود که رابطهی ما با دنیایِ پیرامونمان با وساطتِ ابزارهایمان شکل میگرفت (ابزار، به عامترین معنایِ آن، یعنی هر گونه وسیلهی مهندسی شده). تا قبل از دورانِ سیستم، آنچه هویتِ یک ابزار را مشخص میکرد، انفصال و جدابودگیِ آن از به کار برندهاش، انسان، بود. اما در سیستم، چنین تمایزی وجود ندارد.
ابزارها امتدادِ بدنِ انسان هستند و بینِ آنها و انسان مرزی وجود دارد که آنها را متمایز و بیرونی یا به اصطلاح فاصلهمند (distal) مینماید. اما فاصلهمندی (distality) بین انسان و ابزارش در سیستم از میان میرود. انسان به بخشی از سیستم تبدیل میشود و از درونِ آن عمل میکند.
مادامی که بینِ انسان و ابزارش فاصلهمندی وجود داشته باشد، ابزار میتواند قصدِ به کار گیرندهاش را در بر گیرد. ابزارها تا حدِ زیادی تابعِ ارادهی آزادِ ما هستند و به مثابهِ وسیلهای برایِ رسیدنِ ما به هدفی که در ذهنمان داریم عمل میکنند. به عنوانِ مثال، یک چاقو، بسته به قصدِ به کار گیرندهاش میتواند برایِ تهیهی غذا، دفاع از خود یا پیراستنِ باغچه به کار گرفته شود.
اما چنین موضوعی در موردِ سیستمها صادق نیست. سیستمها، با هر هدفی که طراحی شده باشند، ما را شامل میشوند و در بر میگیرند. به این ترتیب، کاربرِ آنها نه تنها از درونِ سیستم عمل میکند، بلکه تابعِ کارکردی است که سیستم برایِ آن طراحی شده است. به عبارتِ دیگر، کارکردِ یک سیستم تابعِ قصدِ به کار گیرندهاش نیست و فقط بر اساسِ ماهیتِ طراحیاش عمل میکند: عملکردِ ما در چارچوبِ پارامترهایِ سیستم انجام میگیرد.
اهمیتِ این تغییر در این است که منجر به تغییرِ اساسی در شیوهی نگاهِ ما به خودمان و دنیایِ پیرامونمان میشود. هنگامی که جهان را به مثابهِ سیستمی وسیع و به هم متصل تصور کنیم که از دنیایِ میکروسکوپیِ سلولها تا سیستمهای ماکروسکوپیکِ زیستکره گسترده شده است، زمین، به مثابهِ واقعیتی عینی که رویش ایستادهایم، از زیرِ پایمان محو میشود. چرا که سیستم عمیقاً انتزاعی است و به جایی تکیه نداده است و هیچ موضعی در خارج از آن وجود ندارد که بتوانیم رویش بایستیم و از آنجا بتوانیم به آن نگاه کنیم یا رویش تأثیر بگذاریم.
کامپیوتر، مثالِ خوبی از این پدیده است. طیِ زمانی کوتاه (یک یا دو نسل)، کامپیوتر به استعارهی اصلیِ «خود» (self) و آگاهی نسبت به جهان (world awareness) تبدیل شده است. همانگونه که روزگاری، اختراعِ چرخ منجر به این شد که از «چرخِ گردون»[۶]wheel of fate سخن بگوییم؛ یا کتابت، تصویرِ «کتابِ طبیعت»[۷]book of nature را برایمان ایجاد کرد، امروز هم کامپیوتر تصویری سایبرنتیک از جهان به ما ارائه میدهد: دنیا به مثابهِ شبکه، دنیا به مثابهِ اکوسیستم، دنیا به مثابهِ متنی ژنتیکی.
این تصویرِ نوین از جهان به شکلی بنیادی تصویرِ انسان از خود را متحول میکند. ما دیگر در موقعیتی نایستادهایم که یک پا در این جهان و یک پا در خارجِ جهان داشته باشیم؛ وضعیتی که در قامتِ انسانهایِ ابزارمند، خوانندگانِ کتابِ طبیعت، یا افرادی با سرنوشتِ ازلنوشته داشتیم. ما به بخشی از سیستم تبدیل شدهایم.
منبع: این نوشته خلاصهای از افکارِ ایوان ایلیچ دربارهی آغازِ دورانِ سیستم در تاریخِ انسان است که از مصاحبهای که با یک رادیوی کانادایی انجام داده برگرفتهام.[۸]Illich, I., 2000. Corruption of Christianity. Canadian Broadcasting Corporation, Toronto, Ont.
من در حوزهٔ مدیریت و مهندسی محیطی تحقیق و تدریس میکنم: چطور میتوان کارآیی سیستمهای شهری و صنعتی را از طریق مطالعهٔ سیستمی، ایجاد پیوندهای موثر بین آنها و مدیریت بهتر پسماندها افزایش داد و ظرفیتها و امکانهای مختلف را ارزیابی نمود؟ در این حوزه سعی میکنم یک عملگرا و ارائهدهندهٔ راهحل باشم. در پسزمینهٔ مطالعاتیام علاقمند به تاریخ، مدرنیت، و شناخت و نقد قطعیتها و اسطورههای معاصر هستم. در این حوزه سعی میکنم ارائهدهندهٔ پرسشهای رادیکال و دشوار باشم. پیش از این، حدود هشت سال در صنایع بینالمللی نفت و گاز در ایران و برخی کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس کار کرده بودم.