۱
سین
سادگی، سرخوشی، سخاوت
من خوشبختم
و سعادتِ من
اهلِ نقاشی است
و طرحهایش را با سین امضا میکند
و سین
اولین صدایی است که هنگامِ خواندنش بر لبهایم جاری میشود.
۲
دندانم درد میکند
چند هفته بیشتر است
تحملناپذیر نیست، اما ضروری هم نیست
و تازه ممکن است بدتر شود
عجله نباید کرد
قدری تحمل، قدری فرصت، قدری بیخیالی، معمولاً چارهٔ کار است
اما گاهی باید دست به دامانِ خشونت شد.
منشی گفت باید پولِ بیشتری بدهم
چون وقتهایِ امروز اضطراری هستند
اما با دندانپزشک حرف زد
و قبل از خداحافظی یادآوری کرد
ما با شما مهربان هستیم
امروز ساعتِ چهار بیایید
حتماً موقعِ گفتنِ این حرف لبخندی بر لب داشت.
۳
یکی میگوید مسیح خداست
یکی میگوید مسیح خدا نیست
این دیگر چه دعوایی است؟
او هر چه هست
منقلب میکند و رها نمیکند
او تجسمِ خوبی است
و خوبی را نمیتوان به علم و دین و فلسفه تقلیل داد
خوبی را نمیتوان نهادینه ساخت و تکثیر نمود
با خوبی نمیشود تودهها را بسیج کرد
خوبی به دردِ حکومت نمیخورد
خوبی به کارِ مدیریت و سازماندهی نمیآید
خوبی برایِ پیشرفت و توسعه نیست
خوبی هیچ واسطهای را بر نمیتابد
و به محضِ صادرشدن فاسد میشود
چرا که خوبی لطیف و گریزناک است
هست، ولی به دست نمیآید
میآید، اما نمیماند
زیباست، اما دیده نمیشود
سوال است، اما پرسیده نمیشود
پاسخ است، اما دانسته نمیشود
خوبی خدا است
با آن هیچکاری نمیتوان کرد
فقط میتوان تسلیمش شد و تجسمش کرد
با خون و با گوشتِ خود
همانطور که مسیح.
۴
او یک سگ است
میغرد و مینالد
اما زبانش بسته است
اگر خواب یا گرسنه نباشد
پیِ سگها و خرگوشها میگردد
علفها را میبوید
و گاه با دقت به نقطهای مشغول میشود
انگار چیزی ارزشمند یافته باشد.
در آغوشش میگیرم
سرش را به سویِ دیگری میگیرد،
مرا تحمل میکند،
شاید میترسد، شاید قدردان است،
ولی در اولین فرصت دور میشود،
اما دوباره باز میگردد
در جستجوی نگاهی، نوازشی، غذایی شاید.
ساده و بیریا و زیباست
وحشی مینماید، اما عمیقاً اهلی است
و غیرِ ممکن است بتوانم بر چشمهایش پیروز شوم،
حتی اگر مرا سالارِ خویش بداند.
او تجسمِ دیگری است
یادآوردِ شکوه و اسارتِ انسانیِ من.
۵
میگویند رادیکالهایِ آزاد برایِ سلامتِ انسان ضروری هستند
میگویند بدونِ آنها سرطان میهمانِ بدن میشود
اما کمتر گفته میشود که رادیکالهایِ آزاد برایِ سلامتِ جامعه نیز ضروری هستند
بدونِ آنها جامعه بیمار میشود، باد میکند و میترکد.
اما چرا بگوییم رادیکالِ آزاد؟
مگر رادیکال میتواند آزاد نباشد؟
آزاد حشوِ رادیکال است، رادیکال حشوِ آزاد است
رادیکال، آزاد،
یکی تجسمِ دیگری است
اینجا حشو غریبه است.
اینجا حشو اضافه است.
رادیکال متمایل به ریشه است
و لاجرم از شاخهها و حاشیهها آزاد
رادیکال از همهٔ نهادها گسسته است
او رنگِ تعلق نمیپذیرد، تا آزادانه بر ریشهها تأکید کند.
رادیکال آزاد است.
آزاد رادیکال است.
نقاشیِ انتخابی «سامریِ نیکوکار» نام دارد و اثرِ دِل پرسون[۱]Del Parson، نقاشِ آمریکایی است.
من در حوزهٔ مدیریت و مهندسی محیطی تحقیق و تدریس میکنم: چطور میتوان کارآیی سیستمهای شهری و صنعتی را از طریق مطالعهٔ سیستمی، ایجاد پیوندهای موثر بین آنها و مدیریت بهتر پسماندها افزایش داد و ظرفیتها و امکانهای مختلف را ارزیابی نمود؟ در این حوزه سعی میکنم یک عملگرا و ارائهدهندهٔ راهحل باشم. در پسزمینهٔ مطالعاتیام علاقمند به تاریخ، مدرنیت، و شناخت و نقد قطعیتها و اسطورههای معاصر هستم. در این حوزه سعی میکنم ارائهدهندهٔ پرسشهای رادیکال و دشوار باشم. پیش از این، حدود هشت سال در صنایع بینالمللی نفت و گاز در ایران و برخی کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس کار کرده بودم.
Del Parson ↩