باورهای دینی به انسان پیشازمدرن کمک میکردند که ضمن یادآوری جهل و عجز بنیادی خود در مقابل جبر مهیب جهان به نوعی آرامش درونی دست یابد. مدرنیت آمد و با نورافکنهای نیرومندش جامعه و جهان را روشنتر نمود و نگاه دینی را به بهانهٔ این که چیزی بیش از خرافات نیست به سخره گرفت و به حاشیه راند. اما انسان مدرن روزی خواهد فهمید که در سطحی دیگر هنوز همان موجود جاهل و عاجزی است که همیشه بوده و اگر آرامش میخواهد باید شیوهای (دینی یا غیردینی) برای کنار آمدن با این حقیقت انسانی بیابد.
امروز بسیاری از متولیان دین و دنبالهروهای آنها سرگشتهاند و همانطور که این روزها در همین ایران خودمان نیز شاهدش هستیم، این سرگشتگی گاهی خود را به شکلهایی مضحک و رقتانگیز نشان میدهد. آنها هنوز نپذیرفتهاند که با آمدن مدرنیت، انسان برای همیشه تغییر کرده است و آگاهی او نسبت به قوانین جامعه و جهان را دیگر نه میتوان نادیده گرفت و نه میتوان به ناآگاهی تبدیل کرد. اگر هم چنین امکانی وجود داشته باشد قطعاً نمیتواند از لحاظ دینی مطلوب باشد: خدا روشنایی است و فرار از روشنایی یعنی پناه بردن به شیطان.
اما راستش را بخواهید بسیاری از متولیان مدرنیت و دنبالهروهای آنها هم سرگشتهاند. آنها هنوز در حباب این رویای جذاب محصورند که انسان خداوندگار جهان است یا میتواند چنین خداوندگاری باشد. این توهم قدرقدرتی، این شیفتگی قدرتی که هرگز به دست نمیآید و برعکس به مقصدی جادوشده میماند که هر چه به سویش میروی دورتر میشود، انسانِ مدرن را ناآرام و سرآسیمه میکند. این توهم مبتنی بر یک دروغ بزرگ است، چرا که انسان قدرقدرت نیست و نمیتواند قدرقدرت باشد. یک متولی مدرنیت نه تنها این حقیقت انسانی را نمیپذیرد بلکه اساساً معتقد به وجود چیزی به نام حقیقت انسانی نیست. هر چه این دروغ آشکارتر شود، انسان مدرن نیز به ناچار ناآرامتر و سرآسیمهتر خواهد گردید.
اما سرانجام این سرگشتگیهای دوجانبه چه خواهد بود؟ هیچکس نمیتواند بداند، اما میتوانیم امیدوار باشیم که مسیری به سوی «روشنایی» و «آرامش درونی» باشد: نه بازگشت به سلطهٔ تاریکیهای پیشازمدرنیت و نه خُرد شدن زیر وزن اضطرابهای مدرنیت، و در عین حال پذیرای مهمترین حقیقتهای هر دو بودن.
با در نظر گرفتن این امیدواری، اگر دینمدار هستید سعی کنید راهی بیابید که نگاه دینی شما با روشناییهای مدرن همساز باشد و در عین حال شما را از سیاهچالههای توهمآلود آن ایمن دارد. آزمون شما این است: کدام بخش از عقاید گرامی خود را حاضرید به عنوان خرافههایی منسوخ دور بریزید؟ اگر مُدرناندیش هستید، سعی کنید راهی بیابید که نگاه شما با جهل و عجز بنیادی انسان و این حقیقتِ کلیدی انسانی همساز باشد. آزمون شما این است: در برابر کدام جبر بزرگ جهان حاضرید سر تعظیم فرود آورید و چیزی شبیهِ نماز آیات بخوانید؟
*نقاشی انتخابی «کسوف» نام دارد و اثر «سِدار» هنرمند آمریکایی است.
من در حوزهٔ مدیریت و مهندسی محیطی تحقیق و تدریس میکنم: چطور میتوان کارآیی سیستمهای شهری و صنعتی را از طریق مطالعهٔ سیستمی، ایجاد پیوندهای موثر بین آنها و مدیریت بهتر پسماندها افزایش داد و ظرفیتها و امکانهای مختلف را ارزیابی نمود؟ در این حوزه سعی میکنم یک عملگرا و ارائهدهندهٔ راهحل باشم. در پسزمینهٔ مطالعاتیام علاقمند به تاریخ، مدرنیت، و شناخت و نقد قطعیتها و اسطورههای معاصر هستم. در این حوزه سعی میکنم ارائهدهندهٔ پرسشهای رادیکال و دشوار باشم. پیش از این، حدود هشت سال در صنایع بینالمللی نفت و گاز در ایران و برخی کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس کار کرده بودم.