دیدم که دوستی یک ضربالمثل فارسی را تفسیر و معنایی جامعهشناسیک از آن استخراج کرده بود. اما یک ضربالمثل اثر کامل و مستقلی نیست که بشود معنای اجتماعی آن را منحصراً جستجو کرد؛ بلکه یادآوردی موجز، فشرده، طعنآلود و کنایی است که گوینده آن را بسته به طبع و موقعیت از میان دهها نمونهٔ رنگارنگ انتخاب میکند. درست مثل واژههای گستردهٔ یک زبان زنده، ضربالمثلها نیز پدیدههایی منفک و مستقل از یکدیگر نیستند و نمیتوان به صورت مستقل معنای اجتماعی گستردهای را از تکتک آنها استخراج کرد، بلکه باید مجموعهٔ ضربالمثلها را در کنار هم در نظر گرفت. ضربالمثلها بیانگر رویکردهای مختلفی هستند که میتوان به زندگی داشت و گاهی هم در تضاد با هم هستند؛ چون زندگی واقعی هم پر از انواع تضادهاست. از برخی جهات، میتوانیم مجموعهٔ ضربالمثلها را شبیه یک جعبهٔ ابزار فرهنگی در نظر بگیریم که در آن هم چیزهایی مثل اره و تبر پیدا میشود و هم پیچومهره و چسب. اشتباه خواهد بود اگر فرض کنیم همهٔ ابزارها در حال «بریدن» یا «قطع کردن» هستند، چون بسته به نیاز ابزارهایی هم برای «متصل کردن» یا «چسباندن» در این جعبه یافت میشود. در ضمن اینکه یک «اره» در این جعبهٔ ابزار یافت میشود به این معنا نیست که همیشه از «اره» استفاده میکنیم؛ بلکه معنای آن این است که «گاهی» هم اره مورد نیاز است.
چند نمونه ذکر میکنم که البته دقیقاً آن معنای مشخص مورد نظر من را ندارند، اما فکر میکنم برای نشان دادن منظورم از اینکه (۱) ضربالمثلهای مختلف برای موقعیتهای مختلف به کار میآیند و نباید آنها را به تنهایی در نظر گرفت، و اینکه (۲) وجود یک ضربالمثل معین به معنای این نیست که یک فرهنگ فقط همان نوع نگاه را به آن مقوله دارد، کافی باشند.
فرض کنیم با یک رویداد یا تجربهٔ خوب یا بد مواجه میشویم و میخواهیم آن را به صورت مثبت یا منفی و به صورت «افقی» (بین سایر افراد یک جامعهٔ فرضی) یا «عمودی» (در آینده) تعمیم بدهیم یا ندهیم. بسته به موقعیت و قصدی که داریم ممکن بگوییم «با یک گل بهار نمیشود!» [منفی؛ از این لحاظ که یک نمونهٔ خوب را نمیتوان به کل مجموعه تعمیم داد.]، یا بگوییم «ذره ذره جمع گردد وانگهی دریا شود!» [مثبت؛ از این لحاظ که یک نمونهٔ خوب میتواند به یک کل بهتر تبدیل شود] یا بگوییم «مشت نمونهٔ خروار است!» [منفی؛ از این لحاظ که یک نمونهٔ بد را میتوان به کل مجموعه تعمیم داد]، یا بگوییم «یک سیب را به هوا بیندازی تا پایین بیاید هزار چرخ میخورد!» [نامعین و کمی مثبت؛ از این لحاظ که نمیتوان مطمئن بود که یک نمونهٔ بد نمایندهٔ مجموعهٔ بدی باشد]، یا بگوییم «برای یک بینماز، در مسجد را نمیبندند!» [مثبت؛ از این لحاظ که یک نمونهٔ بد را نمیتوان به کل مجموعه تعمیم داد]. نمونههای دیگری را هم میتوانیم به این فهرست اضافه کنیم؛ مثلاً «تخممرغ دزد، عاقبت شتر دزد میشود!» یا «یک بز گر گله را گر میکند!» و غیره.
در ضمن، نکتهٔ سومی نیز وجود دارد: (۳) ضربالمثلها معنا و کاربردی سیال دارند و بسته به موقعیت و قصد گوینده میتوانند به شکلهای مختلفی به کار گرفته شوند و تعبیر شوند. مثلاً ضربالمثل «با یک گل بهار نمیشود» میتواند وجهی مثبت نیز داشته باشد؛ مثلاً اگر بخواهیم به کسی بگوییم که بیشتر صبر کند تا زمستان واقعاً برود و بهار بیاید (با صبر و حوصله میتوان شاهد اتفاقهای خوب بیشتری بود) یا با اولین موفقیت کوچکی که به دست میآورد دست از تلاش نکشد بلکه تلاش کند و امیدوار باشد که اتفاقهای خوب دیگری نیز رخ دهند (یک موفقیت کوچک نشانهٔ موفقیت واقعی نیست، اما چندین موفقیت مستمر هست!)
پس ضربالمثلها نه تنها منفک از یکدیگر نیستند، بلکه معنا و کاربردی چندوجهی و سیال نیز دارند. حالا فرض کنیم یک نفر بیاید و بدون در نظر گرفتن این نکات و با استناد به ضربالمثل «با یک گل بهار نمیشود» دربارهٔ سختگیری و ناامیدی فرهنگ ایرانی قلمفرسایی کند و نتیجهگیریهای بزرگی کند، بدون آن که مجموعهٔ بزرگتر امثال و حکم و سیالیت معنایی و کاربردی آنها را در نظر بگیرد! در پاسخ به این تلاش «اتمیزه و صلب» ایشان برای تفسیر ضربالمثلها میتوان گفت «دوست عزیز! اینطور نشود که درخت را ببینید و جنگل را نادیده بگیرید؛ یا مو را ببینید و پیچش مو را نادیده بگیرید؛ یا بدتر از همه، یک جا میل و مناره را نبینید و جای دیگری ذرهها را در هوا بشمارید! توجه کنید که ضربالمثلهای یک فرهنگ را باید در کنار هم و به صورتی سیال در نظر گرفت، چون در این منظومه هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد!»
* نقاشی انتخابی «نقش زندگی»[۱]The Painting of Life نام دارد و اثر آلکس برد[۲]Alex Beard هنرمند آمریکایی است.
من در حوزهٔ مدیریت و مهندسی محیطی تحقیق و تدریس میکنم: چطور میتوان کارآیی سیستمهای شهری و صنعتی را از طریق مطالعهٔ سیستمی، ایجاد پیوندهای موثر بین آنها و مدیریت بهتر پسماندها افزایش داد و ظرفیتها و امکانهای مختلف را ارزیابی نمود؟ در این حوزه سعی میکنم یک عملگرا و ارائهدهندهٔ راهحل باشم. در پسزمینهٔ مطالعاتیام علاقمند به تاریخ، مدرنیت، و شناخت و نقد قطعیتها و اسطورههای معاصر هستم. در این حوزه سعی میکنم ارائهدهندهٔ پرسشهای رادیکال و دشوار باشم. پیش از این، حدود هشت سال در صنایع بینالمللی نفت و گاز در ایران و برخی کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس کار کرده بودم.