سلبریتیها
یادداشتی کوتاه دربارهٔ سلبریتیها و اینکه چرا واقعیتِ درونی تُنک و بیمایهای دارند.
یادداشتی کوتاه دربارهٔ سلبریتیها و اینکه چرا واقعیتِ درونی تُنک و بیمایهای دارند.
بار اولی که رُمان برادران کارامازوف را خواندم حدودِ بیست سال پیش بود. دورانی که روی دور رُمان خواندن افتاده بودم و به خصوص با علاقهٔ ویژهای برخی از مهمترین آثار داستایِفسکی را مطالعه کردم. امسال بعد از گذشت سالها دوباره آن را خواندم که از چندین جهت تجربهٔ متفاوتی داشتم که در این یادداشت به آن میپردازم.
آن چه در ذیل میآید بخشهایی انتخابی از سخنان شاهرخ مسکوب در گفتگو با علی بنوعزیزی و علی دهباشی در سال ۱۳۷۳ است که با اندکی ویرایش نقل میکنم.
این نامه توسط ابراهیم گلستان و خطاب به نادر ابراهیمی در تاریخ ۲۱ دسامبر ۱۹۹۱ نوشته شده و اولین بار در کتاب «نامه به سیمین» منتشر گردیده است. متن حاوی ارجاعات متعدد و بعضاً دشواری است که پس از مراجعه به منابع مختلف در اینترنت به صورت کوتاه در پانویس معرفی کردهام. در برخی قسمتهای متن علامت «…» میبینید به این معنا که در آن جا جملاتی از متن حذف شدهاند. این حذفها کار من نیست و من متن را همانطور که در دسترسم بود و با اضافه کردن پانویس و ویرایش ظاهری برای دسترسی سادهتر خودم بازنشر کردهام.
اینجا و آنجا زیاد میشنویم که «این عقیدهٔ من است» یا باید به «عقاید افراد احترام گذاشت». اما اجازه دهید کمی دربارهٔ این مفهوم مهم به نام «عقیده» که افراد مجاز به داشتنش هستند و باید به آن احترام گذاشت حرف بزنیم. آیا هر ایده، روایت، قیاس یا قضاوتی که به ذهن افراد خطور میکند را میتوان «عقیده» تلقی کرد؟ پاسخ من به این سوال «خیر» است.
آیا میتوان خانهٔ ایرانیِ مولد را مجدداً و به شکلی که با مقتضیات امروزی هماهنگ باشد احیا نمود؟ به نظر من این پرسشی کلیدی است که امروز اهمیت آن به اندازهٔ کافی آشکار نیست، ولی در سالها و دهههای آتی که فشارهای زیستمحیطی و اقتصادی عیانتر و جدیتر خواهند شد با جدیت بیشتری مطرح خواهد شد.
شاید بهترین شطرنجبازان امروز، از لحاظ «توانایی برنده شدن در بازی» قابل مقایسه با بهترین بازیکنان قرن بیستم باشند، اما به نظر میرسد مهارتهایشان در بازیسازی و ارائهٔ بازیهای جسورانه، خلاق و کامل چیزی بزرگ کم دارد. آنها قهرمان جهان میشوند اما بازیهایشان نه درخششِ بازیهای کلاسیک را دارد و نه بهترین بازی ممکن در جهان امروز است (کامپیوترها به مراتب بهتر هستند).
اِلزِویر از بزرگترین ناشرین مقالهها و کتابهای علمی و دانشگاهی در جهان به شمار میرود. اما رویکردِ آن به کسبوکارِ نشرِ علمی به گونهای است که صدای انواع شخصیتهای حقیقی و حقوقی را در آورده و کار به جایی رسیده که برخی دولتها نظیر سوئد و آلمان نیز از ادامهٔ همکاری با آن سرباز میزنند.
این یادداشت به قلم آقای احمد زیدآبادی نگاشته شده و در تاریخ ۸ آبان ۱۳۹۷ در کانال تلگرام ایشان منتشر شده و من آن را با اندکی ویرایش ظاهری برای دسترسی آتی خودم بازنشر میکنم.
چندی پیش دوستی از من خواست که چند کتاب به او معرفی کنم که فرزند نوجوانش که به لطف تحصیل در نظامِ آموزشی ایران در حال فاصله گرفتن از دین است را مجدداً با آن آشتی دهد. من پاسخ آمادهای برای این سؤال مهم نداشتم، جز اینکه به او پیشنهاد کردم که تلاش مستقیمی برای تبلیغِ دین نکند و برای معرفی آن به فرزندش دور کتابهای دینی را به کلی خط بکشد. فکر میکنم تجربهٔ چند دهه تبلیغات مستقیم دینی در ایران موفق بودن این رویکرد را زیر سؤال برده است. در واقع ایدئولوژی حاکم بر ایران باعث شکلگیری فضایی دو قطبی شده که فرد جوان را بر سر یک دوراهی نامطلوب قرار میدهد: او یا باید دینِ ایدئولوژیک ارائه شده توسط نهادهای رسمی را بپذیرد و یا به کلی دین را کنار بگذارد. گزینهٔ سوم، یعنی درک و انتخاب آزادانهٔ دینِ حقیقی به مثابهِ راهنمای حرکت به سوی زندگیِ مؤمنانه به حاشیه رانده شده و دور از دسترس بسیاری از نوجوانان قرار گرفته است.