از زبانِ پیتر وارشَل[۱]Peter Warshall:
وقتی ایوان ایلیچ شروع به صحبت میکرد، هیچکس قادر نبود به سادگی حرفهایش را بفهمد. نبوغِ او، این نابغهٔ انسانشناسیِ رادیکال، نیازمند این بود که دربارهٔ اندیشه، اندیشه کنی؛ لایه به لایه و باز بیشتر. توضیح دادنش دشوار است. برای اینکه بتوانم منظورم را بیان کنم باید دست به دامنِ یک تمثیل شوم: به لایههای ریاضی فکر کنید. در لایهٔ نخستین عددها قرار دارند. مجهولهای (x, y) را اضافه کنید تا به جبر برسید. جبر را کاربردی کنید تا به هندسه برسید. مفهومِ بینهایت را به آن اضافه کنید تا به حسابانِ فضایی—حسابِ دیفرانسیل و انتگرالِ فضایی—برسید. مرزهای فضا را حذف کنید تا برسید به لایهٔ موردِ استفادهٔ انیشتین و کیهانشناسان. ایوان، همچون شوریدهای سرخوشْ از عددها تا کیهان طریقت میکرد و دوباره به عددها باز میگشت. او اینکار را با سهولت یک سوارکارِ ماهر انجام میداد. او هرگز در هیچ لایهای باقی نمیماند—فرضاً در لایهٔ عددها، نظریهٔ اعداد و احتمالات. او—بیشباهت به هر کسی که تاکنون دیدهام یا خواندهام—درکِ تکلایهای را دامی ذهنی میدانست که توسطِ فرهنگ چیده شده و هوش و خلاقیتِ فرد را از جهانِ عشق و همشادزیستیِ غاییِ آن دور میکند.
از زبانِ تیری پاکو[۲]Thierry Paquot:
بعد از احوالپرسیهای مرسوم، سرعتِ سخنوریِ او [ایوان ایلیچ] افزایش مییافت که نشانهٔ چابکی و نشاطِ ذهن و هوشش بود. یکبار صحبتهایش را با مراجعه به نظریهٔ یک پزشکِ قرن هجدهمی دربارهٔ طنز شروع کرد، بحث را به ارسطو متصل نمود و سپس به شباهتهایِ آن با دیدِروْ نویسندهٔ دایرهالمعارف[۳]Diderot و لاوازیهٔ شیمیدان[۴]Lavoisier اشاره کرد. به کلود برناردِ فیزیولوژیست[۵]Claude Bernard اشارهای گذرا کرد، دربارهٔ روانکاویِ میشل و اِنید بالینت[۶]Michael and Enid Balint بحث کرد، سپس مجدداً به پزشکِ آلمانی بازگشت. او دربارهٔ مشاوره و تشخیصِ پزشکی ابراز تردید کرد و از خطرِ «خلعِ ید شدن» توسطِ پزشکان گفت. در ادامه به امتناعِ مردمِ معاصر از پذیرشِ واقعیتِ درد اشاره کرد، بیمارستانهای مدرن را با جزییاتِ زیاد توصیف کرد و برخی از نتایجی که پیش از این در کتابِ «الههٔ انتقام یا نِمِسیسِ پزشکی»[۷]Medical Nemesis گرفته بود را رد کرد.
طرح: نقاشی انتخابی «سوارکار»[۸]Rider; Darko Topalski; 2016 نام دارد که توسطِ دارکو توپالسکی هنرمند صرب کشیده شده است.
این یادداشت توسطِ من نوشته نشده و عیناً اینجا بازنشر شده است. علتِ اینکه آنرا اینجا بازنشر کردهام اهمیتی است که یادداشت به صورتِ شخصی برای من داشته است. بازنشرِ آن برایِ دسترسی و مراجعهٔ راحتِ خودم به آن است.